خبرنگاران ، این قشر تلاشگر و بی ادعایی که همه دغدغه و تلاششان برای ارائه تصویری شفاف از هر آنچه در سازمانها و ادارات می گذرد، انسانهای بی ادّعایی که تلاش می کنند ارائه گر تصویری روشن از خادمان و خائنان به ملت باشند.
قصّه این قشر اما در این گوشه از سرزمین پهناور ایران - آذربایجان غربی - قصّه ی متفاوتی است.
اینجا خبرنگار به کسی اطلاق می شود که از سر ناچاری و برای در آوردن چندرغاز پول و امرار معاش به اجبار دوربین به دست گرفته و دنبال این و آن راه می افتد تا بلکه با انتشار چند عکس و چند خط خبر پولی به جیب بزند!
شاید این چند خط زیاد به مزاج خبرنگاران استان ما خوش نیاید اما دوستان ، همکاران ، در شکل گیری این طرز تفکر و این طرز برداشت ، من ، شما و خیلی از همکاران مقصر هستیم. همین چند خط بالایی تفکر اکثر جامعه مدیریتی استان است نسبت به این جامعه و این خانواده
البته همین کسانی هم که چنین برداشتی از این قشر می کنند ، در اغلب موارد حق دارند ، وقتی خبرنگاران و مدیر مسئولان رسانه های ما سنگینی و وقار خودشان را و دیسیپلین شغلشان را حفظ نمی کنند ، بعضیها حق دارند چنین برداشتی از خبرنگار جماعت داشته باشند.
وقتی خبرنگاری بعد از اتمام مصاحبه با فلان آقا یا خانم مدیر کل ، درخواست کار ، کارت هدیه و ... را بکند ، دوستان یعنی شکست آن تابو ،شکست آنوقار و اقتدار یک خبرنگار
وقتی خبرنگاری برای گرفتن عکس از فلان مسئول درجه چندم شهر ، روی آسفالت دراز بکشد و تا سر حد خود کشی پیش برود و آنوقت آقای مدیر با غرور تمام از کنارش به گونه ای رد شود که انگار رئیس سازمان ملل رد می شود ! دوستان، دیگر ارزشی برای خبرنگار جماعت باقی نمی ماند.
وقتی ریش سفید جامعه خبری این شهر، کار خبری را کنار گذاشته و میشود اسباب دست فلان اداره غیر دولتی و از این چاپخانه به آن چاپخانه دوان دوان پیگیر پاپ نشریات سه گانه اش می شود ، باید میزی محکم فراهم کرد برای کوباندن فرق سر !
وقتی یکی از مدیر مسئولان سایتهای این شهر به خاطر هیچ و پوچ محبوس می شود و بعضی سایتها بجای اتخاذ جبهه واحد و بایکوت خبری برخی ها ، برای خودشیرینی شروع به انجام مصاحبه با آقای مدیر یا نماینده شاکی پرونده می کنند ،دوستان ، تعریف خنجر از پشت زدن از نگاه شما چیست؟
وقتی هر کسی از راه نرسیده وارد جرگه حرفه ای ها می شود و اتفاقا در همان شش ماهه اول فعالیتش وارد انتخابات مجامع این صنف شده و به لطف دوستان رای هم می آورد، دوستان ، یعنی باید به حال این حرفه گریست.
وقتی بخاطر گرفتن یک کارت هدیه بیست هزار تومانی ، خبرنگار نمایی سیاست کاری خود را در قبال آقا یا خانم مدیر کل تغییر می دهد، باید به فلان آقای مدیر کل حق داد که جمله حال خراب کن " همه خبرنگاران را خریده ام " را به زبان بیاورد.
وقتی برخی خبرنگارنماها به خاطر باز کردن جای پا در میان به اصطلاح بزرگان ، حریم خانوادگی جامعه رسانه ای را شکسته و اسرار این خانواده را در مقابل همه به ویترین بیان می گذارند، دوستان یعنی الفاتحه مع الصلوات ...
خبرنگاران ، به واقع به حق واقعی خودشان در این دیار نرسیده اند، ارزش خبرنگار جماعت بسیار بیشتر از اینهاست، در این استان به برخی مشاغل کاذب بیشتر از خبرنگاران و مدیر مسئولان رسانه ها ارزش قائل می شوند. خبرنگاران این استان بیشترین نقش را در کسب شهرت برای دیگران دارند اما خود در اوج گمنامی به سر میبرند. اینجا خبرنگار و مدیر مسئول فقط یک تعریف دارد، وسیله ماندن و سکوی پرتاب بعضی مسند نشین ها ، مروری به آنچه عنوانش را نشست با اصحاب خبری می نامند بیندازید ، به بازه های زمانی برگزاری این نشست ها هم تامل کنید ، نشستند نگاه کردند تا من و شما برای دو رای بیشتر آوردن به جان هم بیفتیم ، چایشان را نوش جان کردند و گزارش دادند ، همه چی آرومه ....
دوستان ، وزن این حرفه بالاست، بالاتر از آن چیزی که بعضیها فکرش را می کنند ، خبرنگار جماعت حیثیت و شرافت کاری خود را به دهها کارت هدیه آقایان نمی فروشد ، اصحاب رسانه این استان جزو بهترین و لایق ترین جوان ها هستند ، صداقت، شجاعت و صراحت از بارزترین ویژگیهای خبرنگاران این دیار است .
فقط عده ای خبرنگار نما و رسانه ای نما اوضاع را شلم شوربا کرده اند و قداست این حرفه را زیر سوال برده اند، طرز تفکر خیلی ها باید نسبت به این حرفه تغییر کند ، در این تغییر همه وظیفه دارند دست به دست هم بدهند. شاید بدهند ، شاید هم ،همین آش و همین کاسه ...