در منطقه صومار 34 کلیومتری مرز عراق، در سال 62 جانباز شدم ، ابتدا مدتی در سپاه ارومیه در کنار حجت الاسلام حسنی بودم بعدها به صورت داوطلبانه به ارتش رفتم و استخدام شدم و به تازگی بازنشسته شده ام.
وی با بیان اینکه دارای جانبازی 70درصد است، گفت: در تپه شهدا مستقر بودیم،در 15 متری ما عراق بود، هر صبح پاتک می زد ما 60 نفر جلو بودیم دو روز بود آب نداشتیم، فرمانده گفت کی میتونه بره آب بیاره و من و یکی از همرزمانم آماده شدیم،نیم ساعت تا رسیدن به تانکر آب فاصله بود، به یاد لبان تشنه حضرت ابوالفضل العباس رفتم یکبار دبه را پر آب کردم، دفعه دوم فرمانده گفت نرو اما گفتم بچه ها تشنه هستند قاسم هم که تازه داماد بود با من آمد اما در اثر پاتک دشمن، قاسم شهید شد و من نیز جانباز شدم.
این جانباز شاهین دژی یادآور شد:مدتی در خدمت حجت الاسلام حسنی، قریشی و قره باغی خدمت کرده ام، بعد از جانبازی در امر به معروف سپاه خدمت کردم، سه سال نیروی انتظامی بودم و چون چشمم ضعیف بودم و یکی از چشم هایم 98 درصد از بین رفته بود دیگر نتوانستم ادامه دهم.
وی با بیان اینکه چهار ماه است به شدت بیمار هستم، افزود: در بیمارستان گفتند شیمیایی شده ام ولی تا کنون این موضوع را نمی دانستم.
وی با بیان اینکه در گذشته مسئولان دو سه باری به دیدنم آمده بودند، افزود: طی این سال ها هیچ مسئولی سراغم را نگرفته است، کلیه ام از بین رفته با وجود اینکه به دستگاه اکسیژن نیاز دارم اما آن را با هزینه خودم خریداری کرده ام.
این جانباز 70 درصد با اشاره به اینکه برای دریافت کپسول اکسیژن به معاون بهداشت بنیاد شهید آذربایجان غربی مراجعه کردم، گفت: رفتار بسیار بد معاون بهداشت بنیاد واقعا ناراحتم کرد وی نه تنها هزینه را متقبل نشد بلکه منت هم سر من گذاشت.
جوادی گفت: 20 روز در یکی از بیمارستان های ارومیه بستری بودم اما تنها یک شب آنهم با کمک رئیس بنیاد شاهین دژ به همسرم اقامت دادند.
وی با بیان اینکه طبق مصوب مجلس برای اعزام جانبازان به به سایر شهرستان ها باید نهاد یا ارگان آمبولانس در اختیار جانبازان بگذراند ولی هیچ گونه خدماتی به من جانباز 30 ساله ندادند، حتی 20 روز به خاطر بیماری شیمیایی به مرکز استان اعزام شده بودم متاسفانه هیچ نهاد مربوطه ای حتی به خانواده ام محل اسکان ندادند.
.
جوادی با تعریف خاطره حضور خود در کردستان گفت: زمانی که تنها 16 سال داشتم در پادگان ارتش بودم، فرمانده به مرخصی رفته بود یک شب که نگهبانی می دادم عکس امام در یک جیبم بود و و قرآن درجیب دیگرم، به همرزمم گفتم بیا پایین من بروم بالا، گفت می ترسم در آن طرف حیاط چند نفر دیده می شوند، بالا رفتم و مشاهده کردم که چند نفر حرکت می کنند،تیربار را آماده کردم و می خواستم قرآن را ببوسم که در 15 متری آرپیچی زدند چهار تا آرپیچی زدند اما به سنگر من نخورد.
وی ادامه داد: از ساعت یک تا سه درگیر بودیم هیچ کس شهید نشد و سالم بودند و تنها یک نفر مجروح شد و از آنها نیز یک نفر کشته شد، اگر چه آنها حتی می خواستند وسایل ما را نیز به غارت ببرند اما اقدام به موقع اجازه نداد و آنها عقب نشینی کردند.
این جانباز شاهین دژی با یادآوری همرزمان دیگری از جمله حجت الاسلام حسنی به عنوان پدر و برادر رزمندگان،حجت الاسلام قریشی، قره باغی و تیسمار شیرازی گفت: در هر ماموریت عشق به امام و قرآن موجب می شد تا رزمندگان مبارزه کنند.
وی با بیان اینکه سلام مرا به مقام معظم رهبری برسانید، تصریح کرد: چند سال بیماری را امیدم به خدا، رهبری و انقلاب تحمل کرده ام.
این جانباز با اشاره به اینکه آرزوم دارم با لباس مقدس نظامی مدافع حرم امام حسین (ع) باشم، گفت: مبارزه باداعش و گروه های تکفیری که به نام اسلام جنایت های مختلفی را انجام داده و برای ایجاد تفرقه بین شیعه و سنی می کوشند، وظیفه خود می دانم