شاعری مقولهای عجیب است و اغلب شاعران زندگی پرفراز و نشیبتری نسبت به دیگران دارند. در تاریخ زندگی همه آنها شعر گفتنشان دردسرهایی داشته است. برخی سبک شعریشان را به تمسخر گرفتهاند و بعضیها گفتهاند که این اشعار از خودشان نیست. در مقطعی تشویق شدهاند و پس از کشف گفتهاند وی شاعر بزرگی خواهد شد. این قاعده از ابتدای تاریخ شعر تاکنون بوده و هنوز هم هست. امروز اگر کسی در فاز شعر و شاعری باشد آش همان آش و کاسه همان کاسه است. شاعر جوانی که به گفته خودش پیش زمینه شعری در اقوامش نداشته کارش سختتر بوده ولی امروز او کمکم شناخته میشود و توانسته کتابی از اشعار خود نیز به چاپ برساند.
شاعر جوان اورموی امین گنجپرور در سال 1378 در شهر ارومیه به دنیا آمده است. او از همان دوره ابتدایی به شعر علاقه خاصی داشته است. به گفتهی وی در دوران راهنمایی به صورت جدی به شعر رو آورده و شعرهایش را در قالب کتاب منتشر کرده است.
امین میگوید: در دوران راهنمایی شعرهای حافظ و سعدی را از حفظ بودم، بعد از آشنایی در دوره راهنمایی با معلم و استاد ارجمندم آقای بهرام اسدی (شاعر و نویسنده اورمیهای)، دنیای جدیدی به رویم باز شد. من با شاعران بزرگی چون شهریار، نسیمی، فضولی و ... آشنا شدم و تجربیات بسیار مفیدی به دست آوردم. با شرکت در انجمنهای ادبی، به عنوان یک شاعر جوان در سطح شهر مطرح شدم و سال گذشته، در 15 سالگی اولین کتابم با عنوان یوردومون گونشی (خورشید سرزمینم) را چاپ کردم.
گپ و گفت ما با این شاعر جوان و با استعداد دیارمان را در ادامه میتوانید مطالعه فرمایید.
چطور شد آقای اسدی فهمیدند شما استعداد شعرگویی دارید؟
من ابتدا به زبان ترکی برای خودم شعر مینوشتم، هیچ آشنایی خاصی با وزن و قالب شعر نداشتم، بعد از آشنایی با آقای اسدی و بعد از اینکه فهمیدم وی نیز علاوه بر معلمی شاعر نیز هستند، شعرهایم را برایش خواندم و با حمایت وی توانستم با اوزان و قالبهای شعر و شاعران بزرگمان آشنا شوم. به نوعی میتوانم بگویم اگر با این معلم عزیزم آشنا نمیشدم شاید هنوز هم سواد شاعری نداشتم.
نظر خانوادهتان دربارهی شاعری شما چگونه است؟
ما علاوه بر خانوده، در فامیل نیز کسی را نداریم که شاعر و یا اهل قلم باشد. بعد از پیشرفت من در شعر، توانستم بر محیط خانواده و فامیل اثرگذار باشم. چنانکه فضای خانوادهمان تبدیل به شعر و شاعری شده و همیشه سر و کارمان با شعرخوانی و شعرگویی است. علاوه بر خانوادهام، در اقوام نیز تاثیر گذاشتهام و برخی از آشنایان هم علاقهی خاصی به شعر و شاعری پیدا کردهاند.
بعضاً نیز همه دور هم جمع میشویم و شعر میخوانیم و بقیه نظرشان را درباره آن شعر میگویند. در کنار آن برخی از آشنایان شعرهای شاعرانی همچون شهریار، فضولی و نسیمی را حفظ کردهاند.
در شعرهایتان از شاعر خاصی پیروی میکنید یا نه؟
از وقتی که به صورت جدی شعر گفتم، اکثراً
از من میپرسیدند این شعر را چه کسی گفته؟ پدرت یا مادرت؟ یا شاعر خاصی؟
حتی بعضاً نیز در اینترنت جستجو میکردند تا مطمئن شوند کپی نکردهام!
با
چاپ کتابم توانستم بر این جو غالب شوم و خود را به محافل ادبی ارومیه ثابت
کنم. غالباً شاعرانی که شعرهایم را برایشان خواندهام میگویند، شعرهایت
شکل و سبک خاص خودت را دارند. همیشه سعی کردهام شعرهایم متفاوت باشند، از
شاعران مختلف الهام میگیرم ولی تلاشم این است که تقلید نکنم.
در کنار این من عاشق استاد شهریار هستم، و دوست دارم در قالب شعرهای این استاد بزرگوار نیز شعرسرایی کنم.
وقتی شعر میگویید چه حس و حالی دارید؟
مثل اکثر شاعران، شعر گفتن من زمان خاصی ندارد، بعضاً در تاکسی، بعضی وقتها در یک میهمانی و حتی نصف شب. اکثراً هم شبها شعر میگویم، مثلاً ساعت 2، 3 بامداد. حتی خانوادهام هم گلایه میکنند که چرا شبها شعر میگویی و ثبت میکنی؟ من هم در جواب میگویم که دست خودم نیست و شعر خودش الان به سراغم میآید و من هم دوست دارم زود به روی کاغذ بیاورم. حتی شده موضع آمدن شعر بیتوجه ماندهام و صبح هر چقدر تلاش کردهام شعری را که شب به ذهنم آمده بود به یاد بیاورم، نمیآید که نمیآید.
حال و هوایی که در هنگام شعر گویی دارم را نمیتوانم بر زبان بیاورم، فقط میتوانم بگویم، از این دنیا کنده میشوم و حال و هوای خاصی به سراغم میآید.
گفتید در بعضی محافل ادبی میگویند این شعر از چه کسی است؟ وقتی این را میشنوید چه حسی دارید؟
(امین بعد از کمی تبسم میگوید) خیلی خوشحال میشوم. الان که من 16 سال دارم، وقتی میبینم با شاعر و عارف بزرگی چون فضولی مرا مقایسه میکنند باورم نمیشود. برخی از دوستانم میگویند، نسبت به سنت شعر نمیگویی و شعرهایت فراتر از سن و سالت است.
در ادامه زندگی شاعرانهتان چه برنامهای دارید تا به پیشرفت بیشتری دست یابید؟
بهترین چیزی که میتواند برای من و همه شاعران و نویسندگان مفید باشد، مطالعهی آثار شاعران و نویسندگان بزرگ است. این مطالعه است که تأثیر فراوانی بر نوشتن دارد. علاوه بر آن خیلی دوست دارم تا به قلههای بلند شعر و شاعری برسم و مثل شاعران بزرگ کشورمان برای خودم سبک خاصی داشته باشم.
دوست دارید با چه عنوانی در میان مردم مطرح شود؟
بیشتر علاقهمندم دارم مرا شاعری مردمی بشناسند. هر وقت مردم شادند من هم شادم و هر وقت مردم غمگینند من هم غمگین میشوم. مثلا وقتی که در ایام محرم هستیم مثل بقیهی مردم همهی فکر و ذهن من در کربلاست و شعرهایم حال و هوای محرمی دارند.
حتی میخواهم فولکلور آذربایجان را در شعرهایم زنده کنم. برخی ضربالمثلهای فراموش شدهی ترکی را در شعرهایم میآورم و انشاالله به گونهای جدید و متفاوت به صورت مجموعه منتشر خواهم کرد.
چه چیزهایی بیشتر بر شعرهایتان تأثیر میگذارند؟
هر حادثه و اتفاقی که در جامعه و اطرافم رخ میدهد، خواه-ناخواه در من تأثیر میگذارد. مثل حادثه منا و یا حوادث تلخ و شیرین دیگر چه در گذشته و چه در حال. مثلاً چند روز پیش پیرمردی را دیدم که در حال تکدیگریست، با مشاهده این صحنهها، من با دیدی انتقادی به اوضاع جامعه شعر میگویم.
ارتباطتان با ادبیات جهان چگونه است؟ آشنایی نسبی با ادبیات ملل مختلف را دارید یا نه؟
علاوه بر مطالعهی شعرهای شاعران بزرگ ایران زمین، چه آنهایی که به ترکی شعر گفتهاند و یا آنهایی که شعر فارسی سرودهاند، تا آنجایی که توانستهام، از شاعران دیگر ملل نیز چه به زبان اصلی و چه با ترجمه مطالعاتی داشته باشم و به این کار علاقه خاصی دارم.
در مدرسه و جامعه چه دیدی نسبت به شما دارند؟
در کتابخانهی مدرسه، کتابم موجود است و دانشآموزان به صورت امانت تحویل گرفته و مطالعه میکنند و چون چندین بار به شبکه استانی آذربایجانغربی دعوت شدهام در خیلی جاها مرا میشناسند و برخی هم میگویند کتابت را از کجا میتوانیم تهیه کنیم؟ و یا کاغذی را به من میدهند تا به عنوان یادگاری شعری برایشان بنویسم. خدا را شکر در مدرسه و جامعه مرا شاعر خطاب میکنند، این کار نیز روحیهام را بالا میبرد و با انرژی بیشتری فعالیت میکنم.
بعنوان سخن پایانی چه صبحتی با هم سن و سالانتان دارید؟
پروردگار متعال در وجود هر فردی، استعدادی قرار داده و لازم است تا همهمان آن را کشف کرده و در مسیری درست آن را تقویت کنیم. الحمدالله من در وجود خودم استعداد شعر و ادبیات را شناختم و هم سن و سالان من هم لازم است در وجود خود به استعدادهای پنهانشان پی ببرند. ضمناً بیشتر از شاعری و شعرگویی، من به این افتخار میکنم که در این مسیر با بزرگان اهل قلم و افراد بسیار شاخص و محترمی آشنا میشوم.
شعری از امین گنج پرور:
دئییر آللاه
بیــلمم نه ســـایاقــدیر اولـو داغـــلار دئـــییر آللاه
دیل آچـــماسا دا کــؤرپه اوشــاقــلار دئــییر آللاه
موشکول ده اولاندا اورگ ایله ایکی گـــؤز، دیل
بیلــمم نه ایــچون سیــزلایــیب آغــلار دئییر آللاه
داغـلاردا شـــلاله، او آرانلاردان آخــان چـــای
شــــک ائیله مـه هئچ باغدا بوداقـــلار دئــییر آللاه
هــرلحــظه هامــی اللرین آچمیش اونا ســاری
یـــوخ شــوبهـه، آچیلمیش بو قوجاقلار دئییر آللاه
چیخدیم داغا چوخ چکمه دی سرگشته قاییتدیم
گـــؤردوم عجـــبا داغـــدا بـــولاقــلار دئییر آللاه
عالمـده شــرف، سئوگــی، محبّـت، بو کؤنول لر
ایــــللر بویودور سؤنمـــوش اوجاقلار دئـــییر آللاه
چـــون نـــحنُ یــازیب اقــربُ مـــن حـبل وریدٍ
اونــدان ســؤز آچیـــب اینجه دوداقلار دئـییر آللاه
آچمیشدی /گونش/ دفــترینی سؤیلــه یه سنــدن
گــؤردو نـه یه لازیــم کــی واراقــلار دئـــییر آللاه