حجم بنزین 400 تومانی ذخیره شده در کارتهای سوخت تا تاریخ 17 فروردین ماه امسال حدود دو میلیارد و 710 میلیون لیتر بود. از ابتدای اردیبهشت ماه با آغاز فاز دوم هدفمندی یارانه ها و تبدیل قیمت سهمیه های 400 تومانی به 700 تومانی، دیگر افزایش حجم سهمیه 400 تومانی در کارت های سوخت نداشتیم.
طبق آمار مصرف بنزین کشور، نیمه اول هر ماه، روزانه حدود 70 درصد حجم بنزین مصرفی مربوط به بنزین یارانه ای و حدود 30 درصد مربوط به بنزین نیمه یارانه ای است. نیمه دوم هر ماه به دلیل کاهش ذخیره بنزین یارانه ای در کارتهای سوخت، مصرف بنزین نیمه یارانه ای افزایش یافته بهطوریکه 45 درصد بنزین عرضه شده در روز با نرخ نیمه یارانه ای است.
بررسی آمار مصرف بنزین 400 تومانی در ماههای قبل از اردیبهشت امسال نشان می دهد که در نیمه اول هر ماه 675 میلیون لیتر بنزین 400 تومانی و در نیمه دوم هر ماه 480 میلیون لیتر بنزین با این نرخ عرضه میشد که در مجموع ماهانه، یک میلیارد و 115 میلیون لیتر بنزین 400 تومانی به فروش میرسید.
پیش بینی می شد با این روند مصرف و با اولویت دادن مردم به استفاده
از سهمیه های ذخیره شده بنزین 400 تومانی در کارت های سوخت، سهمیه بنزین
400 تومانی تا ابتدای تیرماه به صفر برسد اما با آغاز نخستین ماه تابستان،
هنوز سهمیه های ذخیره شده بنزین 400 تومانی در کارت های سوخت موجود است.
دارندگان سهمیه بنزین 400 تومانی نگران از سوختن یکباره سهمیه های ذخیره شده شان مشتاق اطلاع از برنامه دولت برای سهمیه های بنزین 400 تومانی هستند خواهان اطلاع رسانی در این زمینه شده اند.
از ستاد مدیریت حمل و نقل و سوخت کشور حاکی از این است که دولت تا این لحظه هیچ برنامه ای برای سوزاندن یا تبدیل سهمیه بنزین 400 تومانی ذخیره شده در کارت های سوخت ندارد و سهمیه 400 تومانی سوخت تا اطلاع ثانوی نمی سوزد.
مجمع نمایندگان آذربایجان غربی صبح امروز برای بررسی مشکلات آذربایجان غربی غربی مهمان رئیس جمهور بودند.
محمد علی پور در گفت و گو با خبرنگار اروم نیوز در خصوص جزئیات دیدار نمایندگان آذربایجان غربی با رئیس جمهور گفت: اکثریت نمایندگان در این جلسه حضور داشتند و نمایندگان هم مسائل استانی و حوزه انتخابی شان را مطرح کردند که در مسئله استانی تمام نمایندگان برای اقدام عملی رئیس جمهور در خصوص نجات دریاچه ارومیه تاکید داشتند.
نماینده مردم شهرستان های ماکو، چالدران، پلدشت و شوط در مجلس گفت: نجات دریاچه ارومیه، رسیدگی به عقب ماندگی های استان، تقویت کشاورزی و صادرات و تکمیل راه آهن خواسته های نمایندگان آذربایجان غربی از رئیس جمهور بود.
وی افزود: عقب ماندگی آذربایجان غربی در مقایسه با سایر استان ها نیز مورد بحث بود؛ به طوری که در چند سال گذشته آذربایجان غربی در شاخص های مخلتف در 10 استان اول کشور بود اما امروزه در برخی از شاخص ها در ردیف های آخر قرار دارد.
وی ادامه داد: با توجه به ظرفیت و پتانسیل های آذربایجان غربی از جمله هم مرزی با سه کشور و بحث کشاورزی، تقویت صادرات و تکمیل راه آهن از خواسته های استانی نمایندگان بود.
وی با اشاره به اینکه آذربایجان غربی در مسیر ترانزیتی قرار دارد و با ترکیه حجم مبادلات زیادی دارد؛ گفت: در این جلسه تصمیم بر این شد که ارتباط ریلی و جاده ای مابین ایران و ترکیه با سرمایه گذاری بخش خصوصی تقویت شود.
علی پور به درخواست های خود در خصوص مشکلات شهرستان ماکو اشاره کرد و افزود: ایجاد باند دوم یا آزد راهی که بازرگان را به تبریز وصل می کند از جمله درخواست ها بود به گونه ای که این مسیر از 50 سال پیش این مسیر به عنوان امن ترین مسیر ترانزیتی شناخته شده است که اروپا را به آسیا وصل می کند.
وی افزود: در مورد چالدارن هم توضیحاتی دادم که این شهرستان جز بخش های ماکو بود و خواسته مردم این است که چادران نیز به منطقه آزاد ملحق شود که این موضوع به دولت هم هزینه خاصی ندارد و فقط دولت امتیازی است که برای این استان خواهد داشت.
وی حل مشکل آب زراعی شهرستان شوط و تعریض مسیر ترانزیتی پلدشت را از خواسته های دیگر خود عنوان کرد.
نماینده مردم شهرستان های ماکو، چالدران، پلدشت و شوط در مجلس افزود: پلدشت شهر مرزی و تجازی است و مسیر ترانزیت ایران به آذربایجان است این در حالی است که 22 کیلومتر از مسیر ترانزیتی این شهرستان تک بانده است که تعریض آن از خواسته های مردم می باشد.
مهدی عیسی زاده، نماینده مردم میاندوآب و شاهین دژ نیز در خصوص این دیدار به خبرنگار اروم نیوز، گفت: در این نشست صمیمانه 10 نفر از نمایندگان استان دعوت داشتند که دو نفر آنها غایب بودند.
وی گفت: در این نشست هر کدام از نمایندگان مسائل و مشکلات حوزه انتخاباتی خود را مطرح کردند که جلوگیری از انتقال آب زرینه رود به آذربایجان شرقی از خواسته های من در این دیدار بود.
وی راه، آب و صنعت را سه شاخصه مهم برای پیشرفت و توسعه شهرستان میاندوآب عنوان کرد و افزود: اگر بتوانیم این سه شاخصه را محیا کنیم می توانیم در ایجاد اشتغال برای جمع کثیری از جوانان این شهرستان سهیم باشیم.
عیسی زاده با بیان اینکه بحث راه آهن، صنعت، تجارت موضوع جاده های ترانزیتی از دیگر مباحث مطرح شده در این نشست بود اظهار داشت: اما یکی از موضوعاتی که همه نمایندگان نسبت به آن اتفاق نظر داشتند بحث حل مشکل دریاچه ارومیه و احیا آن بود.
وی در دیدار با رئیس جمهمور خواستار جلوگیری از اجرای فاز دوم انتقال آب زرینه رود به آذربایجان شرقی شده است.
جواد جهانگیرزاده، نماینده مردم ارومیه در مجلس نیز در خصوص این جلسه خصوص گفت: آقای روحانی در این دیدار گفت که دریاچه ارومیه جزو اولویتدارترین مسائلی بوده که دولت پیگیری میکرده و بر این اساس گزارش احیای دریاچه ارومیه تهیه شده که بعد از تشکیل جلسه در این رابطه و تایید رییس جمهور نهایی خواهد شد و به مرحله اجرا در میآید.
این نماینده مجلس شورای اسلامی با اشاره به تاکید رییس جمهور بر ضرورت توسعه جادهای و ریلی در آذربایجان غربی ادامه داد: آقای روحانی همچنین میگفت باید با کمک بخش خصوصی و جذب سرمایه خارجی مزیت نسبی این استان یعنی تجارت را تقویت کرد.
عباس فرمانی در جلسه ستاد اجرایی تسهیلات سفر گفت: اگر ما جاده های مواصلاتی را اصلاح هم کنیم و ماشینهای امن هم داشته باشیم ولی فرهنگ ترافیکی نداشته باشیم نباید انتظار داشته باشیم نتیجه خوبی بگیریم.
وی اظهار کرد: در سال 92 با تلاشهای انجام شده نسبت به سال 91 شاهد کاهش 14 درصدی میزان تصادفات و کاهش 10 درصدی میزان تلفات جاده ای بوده ایم.
فرمانی گفت: امروز تصادفات یکی از دغدغه های آذربایجان غربی است و لازم است تا همه مسوولان در این زمنیه پای کار بیایند.
فرمانده پلیس راه آذربایجان غربی ادامه داد: اگر استان ما استانی پر تصادف شناخته شود هر چه قدر هم تلاش کنیم نمی توانیم در جذب مسافر موفق باشیم.
انواع مختلفی از بیماریهای عفونی مانند "شیگلا وای کولای" از جمله عفونتهی میکروبی است که میتواند وارد آب شده، شخص را درگیر کند. از طرف دیگر هم اگر شخصی مبتلا به حصبه باشد تا مدتها پس از بهبود میتواند این میکروب را از طریق آب استخر به دیگران انتقال دهد، یعنی اگر این میکروب به مقدار کافی از طریق بلعیدن آب وارد بدن شود، میتواند شخص را درگیر سازد و این بیماری یکی از شایع ترین بیماریهای تابستانی است و با مواد ضد عفونی کننده نیز از بین نمیرود.
عفونتهای ویروسی مانند هپاتیت و یا HIV از طریق شنا کردن در آب
منتقل نمیشود و ثابت شده است این ویروسها در برابر مواد ضد عفونی کننده و
اشعه آفتاب بسیار حساس هستند و سریع از بین میروند و انتقال آنها از
طریق دفع صورت میگیرد، بنابراین اگر فرد مبتلا این موارد را رعایت نکند،
میتواند آن را وارد آب کند و ممکن است شخص با بلعیدن آب یا از طریق جذب
مخاط بینی و چشم را وارد بدن خود کند.
مصطفی احمدی یکی از مدیران این سایت تفریحی با تأیید این خبر به سولدوز خبر گفت: پس از کارشکنی های زیادی که در راه توسعه این مجموعه تفریحی آموزشی از طرف مسئولان این سد اعمال شد ، صبح امروز مدیر سد حسنلو به همراه اکیپی از مأموران نیروی انتظامی و با در دست داشتن حکم پلمپ ، تمامی ورزشکاران و کارکنان را از مجموعه اخراج و درب آن را پلمپ کردند .
احمدی دلیل پلمپ این مجموعه را تنها بخاطر عدم تمدید قرارداد ذکر کرد و افزود: در حالی ما را به بخاطر این دلیل از نان خوردن انداختند که بنده برای تمدید قرارداد اقدامات لازم را انجام داده بودم اما اهمال کاری مسئولان سد باعث شده تمدید قرارداد تا امروز با تأخیر مواجه شود .
یکی از شهروندان نیز در تماس با سولدوز خبر با اظهار نارضایتی از پلمپ این مجموعه خاطرنشان کرد: در حالیکه مردم با گرانی و سایر مشکلات دست و پنجه نرم میکنند و وجود چنین مکانهایی باعث تمدد اعصاب است چگونه عده ای به نام مسئول ناتوان از تدبیرات لازم برای بسته نشدن چنین مکانهایی هستند که مردم از دور و نزدیک به آن مراجعه میکنند .
عبدالکریم حسین زاده نماینده مردم شهرهای نقده و اشنویه حدود یکماه پیش در خصوص رفع مشکلات این مجموعه وعده هایی داده بود و امروز نیز بعد از پلمپ شدن این مرکز به دادن همان وعده ها بسنده کرده است .
پیش از این یکی از مدیران این سایت تفریحی گفته بود که مسئول سد حسنلو عمدا با اعمال برخی محدودیت ها و کارشکنی ها سبب از رونق افتادن آن شده است و این مسئول صراحتا گفته است اجازه نمیدهم حتی یک نقده ای در این سد مشغول کار شود !
حال سؤالی که در ذهن ایجاد میشود این است که آیا میتوان رد پای پلمپ این مجموعه تفریحی را در چنین اظهاراتی جستجو کرد ؟
این مجموعه آموزشی تفریحی بخاطر وجود انواع تفریحات آبی از جمله جت اسکی و شاتل مهمترین مرکز تفریحی شمالغرب کشور است که امروز با "تدبیر" مسولان عملا از دسترس مردم خارج شد .
گفتنی است سولدوز خبر یک روز قبل از پلمپ این مجموعه تفریحی آموزشی گزارش مفصلی از مشکلات موجود آن تهیه کرده است که بزودی منتشر میشود .
وحید شیرزاد یکی از آن جوانهای دهه شصتی کمتر شناخته شده ی نقده ای است که بسرعت توانسته مراحل پیشرفت و ترقی را طی کند .
شیرزاد ، گریمور اصلی کارهای یکی دوسال اخیر "مهران مدیری" کارگردان مشهور سینمای و تلویزیون ، متولد 1363 در شهرستان نقده است و بیش از هفت سال است که در صدا و سیمای پایتخت مشغول کار گریم است .
وی سه سال پس از فوت پدرش در 81 ، برای تحصیل راهی تهران میشود و در آنجا مشغول تحصیل در رشته سینما با گرایش گریم میشود .
سولدوز خبر به منظور آشنایی بیشتر با شیرزاد گپ و گفت کوتاهی کرده است .

سولدوز خبر: وحید لطفا به ما بگو چطور شد وارد عرصه سینما و گریم شدی؟
وحید شیرزاد: من سال 84 آمدم تهران برای درس و در دانشگاه سینما خواندم ، گرایش گریم ، تقریبا در همان اوایل ترم دو در این حرفه مشغول به کار شدم .
سولدوز خبر: به این رشته علاقه داشتی؟ یعنی قبلا با رشته آشنا بودی؟
نه ، توسط یک دوست با این حرفه آشنا شدم و بعد دنبال این رشته رفتم و علاقمند شدم.
سولدوز خبر: تا بحال در چند فیلم و سریال کار کردی؟
من تقریبا تا الان حدود پنج شیش سریال کار کردم و حدود دو سال هم است که با آقای مدیری کار میکنم .
سولدوز خبر: کارت را با آقای مدیری با کدام سریال شروع کردی؟
من از اواخر سریال قهوه تلخ به تیم آقای مدیری ملحق شدم و در سریال ویلای من و شوخی کردم هم که بطور کامل حضور داشتم . در سریال قهوه تلخ گریم بازیگران در قستمی از سریال بر عهده من بود که هنوز هم وارد بازار نشده و احتمال کمی هم هست که وارد شود ، در "ویلای من" هم چون نفر اول گریم بودم بعد از طراح ، گریم اکثر بازیگران بر عهده من بود مثل شخصیت جمشید با بازی رضا نیکخواه ، همچنین گریم آقای هادی کاظمی که نقش یک پیرمرد را بازی میکرد .

سولدوز خبر: الان مشغول چکاری هستی؟
الان داریم برای شبکه سه یک سریال کار میکنیم که ژانر طنزی و اجتماعی دارد و احتمالا اگر فیلمنامه به موقع برسد ، برای ماه رمضان کار را شروع میکنیم .
سولدوز خبر: اطلاعات بیشتری میشود در مورد این کار جدید بدهی؟
فعلا نام دردسرهای عظیم برای این سریال در نظر گرفته شده اما احتمال دارد نامش تغییر کند . در ژانر طنز اجتماعی است ولی طنز لوده نیست و ماجرایش هم در مورد یک جوان شهرستانی است که در تهران زندگی میکند و علاقه زیادی به بازیگری دارد ، دانشجوی رشته بازیگری است و ماجراهایی برای این فرد اتفاق می افتد ...
خب از آشنایی ات با آقای مهران مدیری بگو؛ چطور شد وارد تیم مدیری شدی؟
کار در این حرفه بصورت دایره وار است و هر دفعه با نفرات جدیدی آشنا شدم ، یکبار در حال کار بر روی فیلمی برای شبکه سه بودیم که با یکی از دوستانم که برنامه ریز بود آشنا شدم و او هم کارم را دید و پسندید و من را به تیم آقای مدیری معرفی کرد ، من هم با آنها صحبت کردم و کارم را دیدند و پسندیدند و شروع بکار کردیم و حالا هم در تیمشان استندبای هستم تا بعد از این کار دوباره به تیم آقای مدیری برگردم .
سولدوز خبر: آقای مدیری قصد ندارد به تلویزیون برگردد؟
بله آقای مدیری به تلویزیون بر میگردد و این را خودشان در یکی از برنامه های تلویزیونی در عید نوروز اعلام کردند و احتمال زیادی وجود دارد که آقای مدیری یک سریال برای شبکه 5 تهران کار بسازد .
سولدوز خبر: اقوام درجه یک در نقده کسی ساکن هست که برای دیدنش بخواهی به نقده بیایی؟
بله مادرم در ساکن نقده است .
سولدوز خبر: آخرین بار کی به نقده آمدی؟
آخرین بار ، سال تحویل به مدت سه چهار روز در نقده بودم اما در کل چون اکثرا سرکار هستم خیلی کم میتوانم نقده بیام .
سولدوز خبر: در نقده دوست صمیمی داری؟
بله دارم مثل آقای فخرالدین عربلو ، آقای مصطفی رویان و مهدی بی خویش که چندتا از کارهایم را در فیسبوک گذاشته بود و شما هم دیدید البته دوستان قدیمی ام گاهی در تهران هم به من سر میزنند .

سولدوز خبر: تابجال شده با یکی از نهادهای فرهنگی نقده و یا حتی استان همکاری داشته باشید؟
یکبار با تبریز همکاری کردم اما خیلی راغب بودم برگردم شهر و استان خودم اما حرفه ی من در آذربایجان غربی چندان خواهان ندارد . حدود دوسال قبل هم به صدا و سیمای استان آذربایجان غربی مراجعه کردم و ضمن معرفی خودم مدارک تخصصی ام را در اختیارشان گذاشتم و توضیحاتی هم در مورد سابقه ام دادم و ابراز علاقه کردم که با صدا و سیمای استان همکاری کنم با اینکه در تهران زمینه پیشرفت برای من خیلی مساعد است اما دوست داشتم در خدمت هم استانی های خودم باشم اما نمیدانم اسمش را کم لطفی بگذارم یا چیز دیگر ، صدا و سیما استان هیچ پاسخی به درخواست همکاری من نداد ، خب طبیعتا من نیازی به آنها ندارم که معطلشان باشم و الان هم دارم در تهران کار میکنم .
سولدوز خبر: بعنوان یک نخبه در عرصه سینما ، وضعیت زادگاهت را از جهات گوناگون چطور میبینی؟
ببینید من خودم بچه نقده ام و هر وقت هم ورودی نقده را میبینم قلبم از خوشحالی با شدت میتپد اما متأستفانه هنوز هم که هنوز است چیز خاصی در نقده عوض نشده و همه چیز همانطور مانده و فکر میکنم به مسائل فرهنگی نقده توجهی نشده و هنوز هم میتوان یکسری عقاید قدیمی و برخوردهای ضعیف را مشاهده کرد التبه جوانان بسیار مستعدی داریم مخصوصا در عرصه ورزش و من مرتب اخبار نقده را پیگیری میکنم و میبینم که در قایقرانی ، کبدی ، هاکی و .... دوستانم چطور به موفقیتهای خیره کننده دست پیدا میکنند اما کسی از آنها حمایت جدی نمیکند و تمام پیشرفتشان را مدیون خودشان هستند چون ورزش عشقشان است و با تمام وجود برای آن تلاش میکنند در حقیقت کسی از آنها یاد نمیکند ، کسی به تمریناتشان سر نمیزند .
سولدوز خبر: معمولا چقدر از اینترنت و شیکه های اجتماعی استفاده میکنی؟
من از اینترنت یا شبکه های اجتماعی در حد نیازم استفاده میکنم و اکثرا به دنبال آخرین متدهای گریم در سایتهای اروپایی هستم تا خودم را به روز نگه دارم . البته اخبار نقده را هم دنبال میکنم .
سولدوز خبر: کی دوباره قصد داری به نقده برگردی؟
فعلا تا آخر ماه رمضان که سرکار هستم و فکر میکنم سه چهار ماه بعد در نقده باشم برای بازدید اقوام و قدم زدن در باغ های سیب .

سولدوز خبر: و صحبت آخر ...
امیدوارم تمام جوانان نقده ای به مدارج بالاتر راه پیدا کنند و اگر جوانانی هم دوست داشته باشند در رشته سینما تحصیل کنند میتوانم تا جایی که از دستم بر می آید کمک و راهنمایی کنم .
اگر
پیش از این شهید شناسایی و به جامعه معرفی می شد ، در کنار شهید فداکار
حسین فهمیده از مرحمت بالازاده رزمنده هم سن و سال حسین هم بسیار یاد می شد
و از زندگی و بویژه داستان اعزام به جبهه اش روایت های بی شماری نقل می
شد.
شهید مرحمت بالازاده در هیجدهم خردادماه 1349،
درروستای «چای گرمی» یکی از روستاهای شهرستان گرمی در دامان سرسبز مغان و
در یک خانواده متدین و محروم، دیده به جهان گشود.
مرحمت
دوران کودکی را در دشت و کوه و دره ها و مناظر سرسبز روستا، با بچه های هم
سن و سال خود گذرانده و در هفت سالگی پا به دبستان نهاد و تا کلاس پنجم
ابتدایی درس خواند.
در سال 1359 هنگام تشکیل اولین
هسته های مقاومت بسیج در این منطقه دور افتاده، با عده ای از نوجوانان و
جوانان روستا، هماهنگ شده و پایگاه مقاومت بسیج را در روستا، راه اندازی می
کنند و مرحمت به همراه جمعی دیگر از جوانان پرشور و فعال انقلابی، در این
پایگاه عضویت یافته و با وجود سن و سال کم شروع به فعالیت می کند.
آموزش های نظامی، قرآن و عقیدتی را در همین پایگاه گذرانده و با شور و حال عجیبی به پاسداری از آرمان های انقلاب اسلامی می پردازد.
مرحمت
در پایگاه مقاومت مسوولیت تبلیغات را عهده دارد بود و با سخنان معصومانه و
پاک خویش، پیام امام خمینی(ره) را به دوستان می رسانید و آنها را با
فعالیت های فرهنگی فوق العاده موثر خود جهت اعزام به جبهه تشویق می کرد.
مرحمت
نوجوان، جنگجوی خردسال کربلای ایران بود که با بسیاری از پیشروان انقلاب،
همچون امام خمینی(ره)، ریاست جمهوری، نخست وزیر و ریاست مجلس دیدار کرده و
بارها مورد تفقد و نوازش و تمجید آنها قرار گرفته بود.
در
شهرستان گرمی مغان، مرحمت سخنگوی انقلاب و رزمندگان اسلام شده بود امام
جمعه شهر، قبل از خطبه های نمازجمعه، از مرحمت می خواست که برای مردم
سخنرانی کند و پیام عاشوراییان ایران را به جوانان و نوجوانان شهر برساند.
سخنان
مرحمت دلنشین و جذاب و تأثیرگذار بود او با بیان شیرین و شیوای خود سخن می
گفت و با فصاحت، پیام شهدای انقلاب اسلامی را بیان می کرد و مردم را آماده
دفاع از دین و وطن خود می ساخت.
شهید بالازاده وقتی
13 ساله شد دیگر طاقت نیاورد و برای اعزام به جبهه ثبت نام کرد. با هزار
اصرار و پادرمیانی ، توانست خود را به اردبیل برساند اما آن جا فرمانده
سپاه به خاطر کم سن و سال بودن جلوی اعزامش را گرفت.
مرحمت
هر چه گریه و زاری کرد فایده ای نداشت ، یکی از فرمانده سپاه به او گفت :
«ببین بچه جان! برای من مسئولیت دارد، من اجازه ندارم 13 ساله ها را جبهه
بفرستم دست من نیست» مرحمت گفت: «پس دست کی است؟» فرمانده گفت: «اگر از
بالا اجازه بدهند من حرفی ندارم» همه این ها ترفندی بود که مرحمت دنبال
ماجرا را نگیرد.
یک بچه 13 ساله روستایی که فارسی هم
درست نمی توانست صحبت کند ، دستش به کجا می رسید؟ مجبور بود بی خیال شود
اما فقط سه روز بعد مرحمت با دستوری از بالا ( ریاست جمهوری) برگشت.
مرحمت با این مجوز وارد تیپ عاشورا شد و در عملیات های بسیار جانفشانی کرد.
همرزمان
شهید بالازاده در خاطراتی از او می گویند: مرحمت در یکی از عملیات ها که
در حال برگشت به موقعیت خودشان بود، با نیروهای دشمن مواجه می شود و این در
حالی بوده است که آن شهید قهرمان اسلحه ای هم در اختیار نداشته ، ولی
ناگهان متوجه شیئی می شود و آن را بر می دارد و به عربی می گوید: ˈقفˈ یعنی
ˈایستˈ دشمن از ترس و وحشت تسلیم او می شوند و مرحمت در تاریکی شب آنها را
به مقر می آورد.
مرحمت حدود سه سال در جبهه های جنگ
حق علیه باطل با دشمن جنگ کرده و کمتر به خانه و نزد خانواده اش می آمد و
هر وقت هم که چند روزی به مرخصی می آمد، در مساجد و منابر و مجالس، روز و
شب به تبلیغ و جذب نیروی داوطلب بسیجی برای اعزام به جبهه می پرداخت.
او
حتی راضی نبود که پدر و مادرش متوجه مجروحیت و آثار زخم های دشمن بر بدن
نحیف و ظریفش گردند شبها در کنار پدر و مادر با لباس رزم می خوابید، تا
مبادا پدر و مادرش متوجه ناراحتی ها و آثار مجروحیت او شوند.
بر
و بچه های تیپ عاشورا که بعدها به لشکر ارتقا یافت چهره مهربان و جدی
مرحمت را از یاد نمی برند بیشتر اوقات کنار فرمانده خود شهید مهدی باکری
دیده می شد.
و سرانجام مرحمت بالازاده روز21 اسفند
1363 در جزیره مجنون در عملیات بدر، با فاصله بسیار کمی از شهادت مرادش ،
مهدی باکری ، بال در بال ملائک گشود و میهمان سفره حضرت قاسم (علیه السلام)
گردید.
وصیتنامه شهید مرحمت بالازاده:
ˈ به نام خداوند بخشنده مهربان
از
اینجا وصیت نامه ام را شروع می کنم. با سلام بیکران به پیشگاه منجی عالم
بشریت حضرت مهدی(عج) و با سلام بیکران به رهبر مستضعفان، ابراهیم زمان،
خمینی بت شکن و با سلام بیکران به مردم ایثارگر و شهید پرور ایران، که
همچون امام حسین(ع) و لیلا پسرشان را به دین اسلام قربانی می دهند.
آری ای ملت غیور شهید پرور ایران درود بر شما، درود برشما که همیشه در مقابل کفر ایستاده اید و می ایستید تا آخرین قطره خونتان.
درود
برشما ای ملت ایران، ای مشعل داران امام حسین تا آخرین قطره خونتان از این
انقلاب و از رهبر این انقلاب خوب محافظت کنید تا که این انقلاب اسلامی را
به نحو احسن به منجی عالم بشریت تحویل بدهید.
و ای پدر و مادر عزیزم اگر این پسرتان در راه اسلام به شهادت برسد، افتخار کنید که شما هم از خانواده شهدا برشمرده می شوید.
ای
پدر و مادر عزیزم از شما تقاضایی دارم اگر من شهید بشوم گریه نکنید. اگر
گریه بکنید به شهدای کربلا و شهدای کربلای ایران گریه بکنید تا چشم منافقان
کور بشود و بفهمند که ما برای چه می جنگیم.
حالا
معلوم است که راه تنها یک راه است که آن راه هم راه اسلام و قرآن است. و
آخر وصیت می کنم راه شهیدان را ادامه بدهید و اسلحه شان را نگذارید در زمین
بماند.
و مادرم و پدرم چنانچه من می دانم لیاقت شهادت
را ندارم ولی اگر خداوند بخواهد که شهید بشوم مرا حلال کنید و من هم شهادت
را جز سعادت نمی دانم.
یعنی هر کس که شهید می شود
خوش به حالش که با شهدا همنشین می شود. و از تمام همسایه ها و از هم
روستایی هایمان می خواهم که اگر از من سخن بدی شنیده اید و کارهای بدی دیده
اید حلال بکنید. و برادرانم اسحله ام را نگذارند در جا بماند و خواهرانم
با حجاب با دشمنان جنگ کنند. خدایا تو را قسم می دهم که اگر گناهانم را
نبخشی از این دنیا به آن دنیا نبر.
خدایا خدایا تو را
قسم می دهم به من توفیق سربازی امام زمان(عج) و نائب برحق او خمینی بت شکن
را قرار دهی. تا در راه آنها اگر هزاران جان داشته باشم قربانی بدهم.
روحش شاد و یادش گرامی باد.ˈ
در
سال گذشته کنگره ویژه ای برای مرحمت بالازاده در استان اردبیل برگزار و
پیکره و تمثال این شهید بزرگوار در میادین و معابر شهرهای مختلف استان نصب
شد.
مدیر جهاد کشاورزی شهرستان شوط گفت : ملخ ها با هجوم به مزارع گندم ، جو ، یونجه و باغات این شهرستان یک میلیارد و 500میلیون ریال خسارت وارد کرده است.
احمدزاده ادامه داد : تاکنون 4 هزار و 500 هکتار از اراضی شهرستان شوط به ویژه در روستاهای قره اغاج وقیاس مورد کانونیابی و ردیابی ملخها قرار گرفته است .
این مقام مسئول افزود : برای مقابله با ملخ ها طرح سمپاشی در بیش از یکهزار و 600 هکتار اراضی کشاورزی شوط اجرا شده است.

جاستین ایرس نام پدر ۳۳ ساله ای بود که در سه شنبه که روز پدر هم بود صاحب یک دختر میشود.
او سه روز بعد همسرش و دخترش را از بیمارستان مرخص میکند و همراه دوستان و خانواده به خانه برمیگردنند تا جشن بگیرند.
ولی همه چیز خوب پیش نمیرود و همسایه قبلی انها که درون خانه بوده است در حالیکه پشت سر جاستین بود با یک اسلحه به پشت سر او شلیک میکند و او را به قتل میرساند.
اسلحه ای که او در اختیار داشته است غیرقانونی بوده است و از طرف دیگر قاتل به دلیل سو سابقه اجازه حمل اسلحه را هم مداشته است.این اتفاق در ایالت فلوریدای امریکا افتاده است.
هنگامی که همسایه ها صدای شلیک را میشنوند به پلیس زنگ میزنند وقتی پلیس به انجا میرسد قاتل پلیس را مجاب میکند که صدای اتش بازی بوده است.
مقتول که همسر و پدر یک دختر بود یک موزیسین معروف هم بود.
زیر میزی
داور بازی ایران-آرژانتین در نیمه دوم یک پنالتی مسلم به نفع تیم ملی ما نگرفت. اعتراض ملی پوشان به تصمیم داور بازی را در زیر می بینید:



،پیش از بازی ایران و آرژانتین تابلو فرش نفیسی برای دلجویی از لیونل مسی به وی اهدا میشود.
پس از همگروهی ایران با آرژانتین، گروهی
از کاربران ایرانی شبکه های اجتماعی با هجوم به صفحه لیونل مسی اتفاق
ناخوشایندی را رقم زدند که ناراحتی این بازیکن و البته خیل عظیمی از مردم
ایران را به همراه داشت.
پس از آن مسئولان فدراسیون فوتبال تصمیم گرفتند در حاشیه جام جهانی با تقدیر از این بازیکن به نوعی از وی دلجویی کنند.
قرار است یک تابلو فرش نفیس منقش به چهره مسی پیش از بازی به وی اهدا شود که تصویر آن را در زیر می بینید:

یک هفته تا آغاز ماه مبارک رمضان باقی است و طبق معمول مردم در تکاپوی تامین برخی اقلام ضروری و دولت هم در تلاش برای تامین مواد غذایی پرمصرف این ماه است. البته بر اساس آنچه دولتیها اعلام کردند، قیمت مواد غذایی مصرفی در این ماه تغییر چندانی نخواهد داشت.

یکی از روستاییان روستای کوزه گران از توابع نقده با مشاهده دومار در منزل خود بلافاصله به آتش نشانی اطلاع داده که ماموران گروه عملیات با حضور در این منزل آنها را به دام انداختند.
به گفته رییس اداره آتش نشانی نقده این دو حلقه مار که زنده به دام ماموران افتادند تحویل اداره حفاظت محیط زیست شهرستان نقده شدند تا در زیستگاههای اصلی خود رهاسازی شوند.
رسم و رسومات ازدواج در روستای علی شیخ ، از قدیم الایام اینگونه
بوده که هرگاه پسر و دختری که بهم علاقمند میشدند ، پس از مشورت با
خانواده ها قاصدی را به خانه دختر میفرستند تا موضوع را با آنها در میان
بگذارد و تا چند روز بعد از آن خانواده دختر پاسخ خود را به خانواده داماد
میدهند و بعد از قبول خواستگاری ، پدر و مادر داماد به همراه دایی و عموی
عروس و دیگر اقوام داماد به خانه عروس میروند.
در این مجلس
میزان مهریه و شرایط طرفین و تاریخ عقد مشخص می شود.نامزدی رسمی در روستای
علی شیخ وقتی صورت میگرفت که مراسم مخصوصی به نام "شال اوزوک" انجام یابد « اوزوک لفظ ترکی و به معنی انگشتری است و شال به همان معنائی است که در زبان فارسی نیز مصطلح است».
عقدخوانی در روستای علی شیخ بین نامزدی و عقد خوانی مدت زیادی طول نمی کشد و از فامیل طرفین برای مجلس عقد دعوت می شود و این دعوت غالباً از مردان مسن و میانسال به عمل می آید.عقد در شهر خوی جاری می شود ولی مخارج آنرا خانواده پسر بر عهده میگیرد.وقتی که صیغه عقد جاری شد مجلس در سکوت عمیق فرو مررود و همه مبارکباد می گویند آنگاه با شیرینی از حضار پذیرائی میکنند.
پارچه کسدی در روستای علی شیخ جشنی است که قبل از بردن عروس به خانه بخت گرفته میشود که مختص زنها میباشد.مراد از این جشن آن بود که فامیل طرفین دور هم بنشینند و لباسهای عروس را بریده و بدوزند ولی در طول زمان ، این کار صورت تشریفاتی به خود گرفته مبدل به یک جشن رسمی برای نشان دادن لباسها و زینت آلات عروس به دیگران شده است.
در آن مجلس ، که در خانه عروس برگزار می شود سازنده ها یعنی خوانندگان و نوازندگان اغلب زنها قاوال می زنند و با پذیرائی های گرم جشن می گیرند و در ضمن آن لباسها و زینت آلاتی را که خانواده داماد برای عروس آورده اند را به مهمانان نشان می دهند.
در روستای علی شیخ فردای آن روز کسانی از نزدیکان داماد به اتفاق به خانه عروس می آیند و قسمتی از پارچه ها را بریده برای روز عروسی لباس می دوزند.
حنا گجه سی در روستای علی شیخ ، شبی است که فردای آن روز عروس را به خانه داماد می برند. این جشن هم در خانه عروس و هم در خانه داماد گرفته می شود.
حنا گجه خانه عروس مخصوص دختران و زنان جوان است و از هر دو خانواده ، آنهم از بعد از ظهر آنروز به خانه عروس دعوت می شود و در خانه عروس جشن می گیرند و چون به دستهای عروس حنا می بندند از این رو آنرا حنا گجه یعنی شب حنا بندان می گویند.
جشن خانه داماد هم با شرکت پسران جوان برگزار می شود و دوستان و همسالان وی در آنجا گرد آمده با او به حمام می روند.
شب عروسی در روستای علیشیخ و بردن عروس به خانه داماد غالباً بعد از غروب صورت می گیرد.
در زمانهای قدیم عروس را با اسب به خانه داماد می بردند و امروزه از ماشین استفاده می کنند.بعد از ظهر روزی که غروب آن عروس به خانه داماد می رود جهازیه او را به اضافه لباسها و تحفه هائی که از روز نامزدی به بعد برای او آورده بودند ، به خانه داماد بده می شود.
عروس را آرایش می کنند و هنگام رفتن او به خانه داماد چادری سفید به سرش می اندازند و زنهای مسنی از خانواده او وی را همراهی می کنند.یکنفر” ینگه” هم همراه آنها می شد تا آداب و مراسم به حجله رفتن عروس را به وی بیاموزد و در برابر کینه توزی احتمالی از او مراقبت کند.
در روستای علی شیخ موقع رفتن عروس پدر وی و در صورت نبودن او برادر بزرگ یا عموی او ، دم در خانه دعای خیر خوانده و خوشبختی او را آرزو می کند.در خانه داماد معمولاً شام تهیه می شود و از مردان و زنانی از بستگان طرفین دعوت به عمل می آید.
رسم بر این بوده که داماد سه تا سیب به پشت عروس بزند و به سر او نقل و نبات بریزد و پول نثار کند.
آلما آتماق ، سیب پرتاب کردن : در روستای علی شیخ یکی از مراسم عروسی پرتاب سیب توسط داماد به طرف عروس است.بدین صورت که وقتی عروس را به طرف خانه داماد میآورند،داماد به همراه «ساغدوش » و «سولدوش » به پشت بام خانه رفته و هنگام رسیدن عروس و همراهانش به نزدیکی خانه وی ، سیب درشت و سرخی را که از مدتها قبل برای این مراسم تهیه کرده اند ، با تمام توان به زیر پای عروس پرتاب میکند.
در روستای علی شیخ در حین آوردن عروس به خانه داماد نیز سرودهایی خوانده میشود:
آل آلماغا گلمیشم – برای گرفتن حریر سرخ آمدهام
شال آلماغا گلمیشم – برای گرفتن شال آمدهام
اوغلانین باجی سییام – خواهر داماد هستم
آداخلاماغا گلمیشم – برای نامزد کردن آمدهام
وئردیم بیر دانا – یک گوساله دادم
آلدیم بیر صونا – یک قو گرفتم
آی قیز آناسی – مادر دختر
قال یانا یانا – بسوز و بساز
خواندن سرودهای مادر شوهر از جالبترین قسمت مراسم است.بین عروسان و مادر
شوهران همیشه کشاکش بوده است و این کشاکش از زبان مادر شوهر چنین بیان
میشود:
ساریمساغیم ، سوغاتیم – سیر من و پیاز من
یاد قیزیندان دوغانیم – زاده دختر بیگانه
یاریسی ایلان بالاسی – نیمش بچه مار است
یاریسی جانیم پاراسی – و نیم دیگرش پارهتنم
اوز آشدی در روستای علی شیخ
عروس از ساعت ورود روی خود را از دیگران ، یعنی مردان و زنان خانواده شوهر
، می پوشاند و روز اول برای آنکه نزد مادر شوهر یا خواهران و فامیل داماد
چادر از سر او بردارند هریک از آنها چیزی به وی هدیه می دهند.این هدیه
بسته به تمکین مالی خانوادگی فرق دارد و در خانواده های متمکن سکه طلا
بوده و آنرا “اوز آشدی” می گویند یعنی رونما.
بنده تخت در روستای علی شیخ
چون انتظار ورود مهمان برای خانواده داماد در مدت یک هفته و ده روز اول
کار مشکلی بود ، لذا بعدها روز سوم عروسی را با اصطلاح عوامانه بنده تخت که
تحریف شده عبارت “بانو به تخت” است بدین کار اختصاص دادند و بعد از ظهر
آنروز را به طور رسمی برای پذیرائی از مهمانان مشخص ساختند.
ایاغ آشدی
پس از پایان این قبیل مراسم ، عروس و داماد به قصد بازدید به خانه های
منسوبان و دوستان خود می روند.بعد از این بازدیدها تشریفات ایاغ آشدی آغاز
میشود و آن عبارت از مهمانی هائی است که خویشان و دوستان عروس و داماد ،
متناسب با درجه نزدیکی که با آنها دارند ، به افتخار آنان ترتیب می دهند و
از خانواده های طرفین نیز دعوت می کنند.
«شبکه حمل و نقل عمومی» آنگونه که از عبارت آن پیداست باید عمومی باشد و در اختیار مردم، اما ماهیت وجودی ناوگان حمل و نقل عمومی درون شهری در ارومیه از درون با تغییراتی همراه شده تا جاییکه به نظر باید نام آن را از ناوگان عمومی به ناوگان فعال دل به خواهی تغییر داد.
اتوبوس بعنوان مهمترین حلقه در زنجیره شبکه حمل و نقل عمومی سالم در شهری همچون ارومیه که مشکل ترافیکش داد هر مدیر و مسئول و مردمی را بالا می برد، به عضوی غایب و در صورت وجود هم به زنجیره خمیده تبدیل شده و کارایی خود را در رفع مشکل ترافیک و البته آلودگی از دست داده است.
هرچند مسئولان تاکید بر فرهنگ سازی برای استفاده از ناوگان عمومی و اتوبوس دارند اما این اظهار نظرها جز آب در هاون کوبیدن نیست چرا که استفاده از این ناوگان زمانی معنا پیدا می کند که حضور قدرتمند و توزیع متوازن آن را در هرمنطقه ای از سطح شهر شاهد باشیم حال آنکه برای جمعیت نزدیک به یک میلیون نفری ارومیه تنها بالغ بر 350 دستگاه اتوبوس فعالیت دارد و با یک حساب سرانگشتی عیان است که برای بیش از 3 هزار نفر جمعیت یک اتوبوس موجود است و با این وضعیت چگونه باید مردم را به سمت استفاده از اتوبوس که البته تعداد آن در روزهای بارانی و تعطیل هم به نصف این میزان کاهش پیدا می کند، تشویق کرد.
با این اوصاف تکلیف وعده توزیع عادلانه امکانات و فراهم کردن دسترسی آسان کلیه مردم به امکانات عمومی که همواره مهمترین بخش قول های مدیران شهری را تشکیل می دهند، در همان حد وعده های سرخرمنی است که تاکنون راه به جایی نداشته است.
از طرفی این شهر با داشتن ده ها دانشگاه دولتی و غیر دولتی سالانه پذیرای تعداد زیادی از دانشجویان غیر بومی است که بر جمعیت این شهر می افزاید و نیاز به افزایش سرویس های حمل و نقلی برای جابجایی دانشجویان به محل تحصیلشان بیش از پیش ضروری می شود اما ضعف در این بخش هم باعث شده است مردم و اغلب دانشجویان استفاده از دیگر ناوگان را بر ساعت ها انتظار بی سرانجام برای رسیدن اتوبوس مملو از مسافر که در همان ایستگاه ابتدایی پر شده است را ترجیح دهند و یا جان خود را در کف دست بگیرند و به هر زور و فشاری خود را در جلوی درب اتوبوس هم که شده جای دهند و چه بسیار از همین مسافرانی که پایشان در لای درب اتوبوس آسیب دیده و یا از درب آن به بیرون پرتاب شده اند.

البته این پایان کار نیست چراکه حتی اگر شهروندی موفق به استفاده از این ناوگان هم شود نامناسب بودن وضعیت اتوبوس ها، بروز انواع سرقت و کیف قاپی بدلیل انبوه جمعیت که امکان شناسایی فرد متخلف وجود ندارد، نبود سیستم هوای مناسب برای انبوه جمعیت سوار شده به این ناوگان، ضعف در بهداشت ناوگان، بی توجهی به تعمیر دستگیره های داخلی اتوبوس که تنها اهرم سرپاایستادن مسافران به شمار می آید، تکه تکه بودن روکش ها و بسیاری دیگر از این قبیل ضعف ها طرف دیگر ماجراست که نارضایتی گسترده مردم را از این ناوگان باعث شده است.
البته که آدم سیر را چه خبر از فرد گرسنه چراکه وقتی مسئولین لزومی به استفاده از ناوگان عمومی ندارند و حتی از روی مسئولیتی که بر عهده شان گذاشته شده، سوار بر این اتوبوس ها نمی شوند تا وضعیت خدمات دهی و کمبودهای آن را بررسی کنند از کجا از حال مردمی که برای جابجا شدن نیاز به استفاده از این ناوگان دارند و با مشکلات فراوانی از جمله کمبود تعداد ناوگان و وضعیت نامناسب اتوبوس های موجود در این زمینه روبرو هستند، درک خواهند کرد.
یک خانم از مسافران در گفت وگو با اروم نیوز با ابراز نگرانی از شلوغی بیش از حد اتوبوس ها می گوید: متأسفانه این ازدحام در اتوبوس ها، باعث بگومگو و اعتراض مسافران و حتی ایجاد موقعیت برای سارقان می شود.
«رضایی» یکی دیگر از مسافران که هر روز از این ناوگان استفاده می کند می گوید: بعد از عید این خطوط بی نهایت شلوغ شده و کار به جایی رسیده است که برخی از مسافران به زور خود را روی رکاب نگه می دارند تا به مقصد برسند.
وی معتقد است با افزایش کرایه تاکسی بسیاری از مسافران ترجیح می دهند با اتوبوس سفر کنند و به نظر می رسد که سازمان اتوبوسرانی ارومیه باید برای کاهش مشکلات به ویژه شلوغی اتوبوس ها در ساعات پیک برنامه ریزی کند.
علیرضا نوئی پسر 9ساله ای است که بدن او دارای خاصیت مغناطیسی می باشد و می تواند اجسام فلزی را به خود جذب کند.
پدر این پسر می گوید:مشغول تماشای تلویزیون بودیم که در اخبار یک پسر پلدشتی را نشان می داد که بدنش دارای خاصیت مغناطیسی بود،علیرضا نیز کنجکاو شده واین مورد را در روی بدن خود نیز امتحان کرد که در عین ناباوری مشاهده کردیم که بدن وی نیز اجسام فلزی را جذب می کند.
آقای نوئی اضافه می کند:علیرضا که از بچگی ورزش باستانی کار می کند،تا زمانی که فلزات جذب شده به بدنش را جدا نکند،این فلزات از بدنش جدا نمی شوند و او به راحتی می تواند با اجسام چسبیده به بدنش حرکت کند.
وی می گوید:خاصیت آهنربائی در قسمتهای استخوانی بدن علیرضا بیشتر از سایر قسمتهای بدن اوست.
در زیر تصاویری از این پسر آهنربایی که از موارد نادر در جهان است را مشاهده می کند:






برای دیدن فیلم خاصیت مغناطیسی در بدن این پسر9ساله میاندوآبی اینجا کلیک کنید
در پی وقوع چندین فقره سرقت طلاجات کودکان در شهرستان خوی مراتب به صورت ویژه در دستور کار ماموران قرار گرفت.
فرمانده
انتظامی شهرستان خوی اظهار داشت : بدنبال انجام یکسری کارهای اطلاعاتی و
پلیسی دو نفر سارق زن در این راستا شناسایی و دستگیر شدند.
علیدوست افزود: متهمان در بازجویی به چندین فقره سرقت طلاجات کودکان
اعتراف و پس از تشکیل پرونده و تحویل به مراجع قضایی ، با قرار وثیقه روانه
زندان شدند.
می گویند مصیبت را اگر با دوستان و آشنایانت تقسیم کنی درد و رنجت کم می شود ولی نمی دانم چرا همه سیاه پوشان که زیر تابوتهای عزا را می گیرند چرا با صدای بسیار بلند گریه می کنند.
البته باز شنیده ایم که می گویند که با گذشت روز اول و سوم و هفته و چهلم میت درد معزا کم می شود ولی انگار این روزها دردها کم که نمی شود بلکه بیشتر هم می شود وقتی خانواده معزا خود را بار سنگینی از هزینه ها و قرضها مواجه می بیند.
امروز عروسی و عزا هر دو خرجشان بالا رفته حتی گاهی عزاداری و کفن و دفن هزینه اش از عروسی هم فراتر می رود البته اگر بضاعت مالی افراد خوب باشد مشکلی نیست ولی مصیبت وقتی است که جریان روندی معکوس داشته باشد.
چندسالی است در آذربایجان غربی در روستاها و شهرهای سراسر استان شاهد جا افتادن رسومی بسیار مذموم و ناپسند هستیم به گونه ای که در اصطلاح عموم این ضرب المثل رایج شده که وقتی کسی می میرد خانواده اش از غصه هزینه های کفن و دفن قبل ازوی مرده اند یعنی هزینه های کفن و دفن و خیرات و تشریفات مربوط به این موضوع بقدری بالا رفته که مردم دیگر قادر به تامین هزینه ها نیستند.
با نگاهی به گذشته و اداب و رسوم سنتی حاکم بر استان که هنوز در بسیاری از روستاها و بخشها نیز از همان استحکام و صلابت خود برخوردار است می توان دید که وقتی در محله ای یا روستایی کسی فوت می شد دیگر صاحبان عزا دست به سیاه و سفید نمی زدند و حتی دانه ای قند هم درمراسم هزینه و صرف نمی کردند.
بجای صاحبان عزا همسایگان و بستگان از دور و نزدیک برای دلداری به این خانواده ها و نیز ابراز همدردی و کمک به خانواده متوفا هرکسی در حد وسع و توان خویش مقداری آذوقه از دانه ای قند گرفته تا روغن و برنج و چای و گوشت و غیره برای خانواده متوفا می فرستادند.
این رسم پسندیده موجب می شد تا خانواده متوفا فقط غصه از دست دادن عزیزش را داشته باشد نه غصه تامین شام و نهارمهمانهایی که از دور و نزدیک می آمدند.
در بخش های جنوبی آذربایجان غربی حتی رسم بر این بوده که در عزاداریها حتی همسایگان هرکدام یک سینی غذا به خانه صاحب عزا تا روزی که رفت و آمد و مهمان داشتند" تا روز سوم " می فرستادند و خانواده متوفا با آرامش خیال از اینکه ابرویش حفظ خواهد شد فقط به میهمان ها می رسید.
اما مدتی است این رسم نیک و پسندیده در استان حتی در بسیاری از روستاها هم رنگ باخته ( بگذریم از افرادیکه جای عزا و عروسی ها را اشتباه می گیرند و بماند برای بعد ) الان همه شاهدیم که هر فردی فوت می کند از همان روز اول تمام میهمانان صبحانه و نهار و شام را بر سر صاحب عزای بیچاره تلپ شده و تا روز هفتم شبانه روز و حتی گاهی تا روز چهلم نیز در منزل متوفا حضور پیدا می کنند.
این صاحب خانه نگون بخت و بخت برگشته می ماند با کلی غصه از دست دادن عزیزش حالا اگر متوفا سرپرست خانواده هم باشد که دیگر وای بحال خانواده وی.
این فرد می میرد و به سوی حق می شتابد ولی خانواده وی می مانند با کلی بار غصه و از آن سنگین تر باری از قرض و قوله های بزرگ و کوچک از پول خرید قبر 200 هزار تومنی تا دو سه میلیونی بگیر تا پول دسته گلها و رستوران و حلوا فروشی و غیره.
در روز اول مراسم عزا و در کفن و دفن میت هر وقت ببینی میهمان زیاد است و دسته گلها فراوان و اخیرا صندلی چینی هم رایج شده یعنی فرد مایه دار بوده و اگر میهمان کم بود و آخر محل دفن برای مرده قبری در نظر گرفته شده باید حدس زد متوفا وضعش چندان خوب نبوده ولی اصل قضیه که همان رسوم غلط است پابرجاست.
سر مزار بعد از دفن میت همه به تلافی اینکه اقای فلان در مراسم با خانواده بودند و ادب حکم می کند ما هم با خانواده باشیم با دعوت خانواده معزا برای نهار پدر خانواده متوفا را در می اورندو خلاصه هر چه می توانند در حق خانواده معزا لطف می کنند خودش هم از لطفهایی که ذکر شد.
هزینه اتوبوسها و هزینه قبر و غیره بماند که این هم بخش بزرگی از این مراسم ناخوشایند است و مشاورین املاک یک متری چند میلیونی هم که در میان خانوادهای معزا چرخ می زنند هم خود نیازمند مباحث جداگانه ای است.
بعد از صرف نهار که در رستورانها تالارهای شهرها انجام می شود همه رهسپار مسجد می شوند و هرچه مسجد مجلل تر حتما صاحب عزا متمولتر است.
البته لازم به یاداوری است گاهی وقتها بیچاره خانواده معزا که از قشر متوسط هستند یکی را مامور حفاظت از حلواها و خرماها می کند تا بعضی ها که دلشان نمی اید کیلویی 20 یا 30 هزار تومان و یا بیشتر برای حلوا بدهند با مشت حلوا ها را کش نروند چون مجبورند تا پایان مراسم هر روز 100 یا 150 هزار تومان بابت حلوا و خرما هم بپردازند حلوایی که یکی از بهترین و خوشمزه ترین وسایل پذیرایی برای میهمانان مراسم عزاست.
تا روز هفتم منوال برهمین قرار است صبح ها قبرستان و عصرها گریه و زاری و شیون بانوان، روز هشتم روزی تاریخی برای خانواده معزاست که همه طلبکاران برای عرض تسلیت برای چندمین بار و اعلام میزان طلبشان در خانه متوفا حضور پیدا می کنند و این فرد باید از هرجای ممکن پول طلبکاران را بدهد.
هر فرد اگر لحظه ای حتی برای چند ثانیه تامل کند و خود ر ا در جای این خانوادهای معزا بگذارد و فشاری را که از نظر اقتصادی این افراد متحمل می شوند را بررسی کنند تازه می فهمد چه خبر است که اجل در آنها را می زند و این تسلسل باطل ادامه می یابد که "چون او آمده خورده و پدر بنده را در آورده منم می رم و می خورم و تلافی می کنم"
حال این سوال مطرح می شود که جایگاه بنی ادم اعضای یکدیگرند در این دور باطل کجاست؟
چرا ما قبل از پیش آمدن این اتفاق تاثر بار نباید این دور باطل را خطی قرمز نکشیم و باز به همان آداب دیرینه خود بازنگردیم تا جوانمردی و حس نوعدوستی ایرانی خود را بار دیگر احیا نکنیم؟
چرا نباید به آموزه های دینی خود که دستگیری از نیازمندان است عمل نکنیم حال در هر مقطعی و در هر شرایطی که می خواهدباشد؟
و در نهایت چرا با برگزاری این عزاداری های به ظاهر تجملاتی باعث رواج مرده پرستی در سطح جامعه و وارد شدذن فشار مضاعف بر دوش اقشار مختلف باشیم؟
عزاداریهای تجملاتی و گسترش آنها باعث می شود تا کم کم این رفتارهای نامناسب به یک خرده فرهنگ غلط در سطح جامعه تبدیل شوند ودر آینده ای نه چندان دور شاهد تاثیرات مخرب آن بر باورهای مردم درباره مرگ و ماهیت آن باشیم.