دانستنی ها

دانستنی های کامپیوتر/زندگی/جهان و ...

دانستنی ها

دانستنی های کامپیوتر/زندگی/جهان و ...

شهین، زنی که دستهایش تار و پود زندگی را بافته است

تصور کن یک زن، با آن همه لطافت روح مجبور شود تن به روزگاری دهد که روح لطیفش را با مشکل مواجه کند، حتماً دلیلی دارد که این دلیل، نشان‌دهنده یک زخم بزرگ است؛ یک زخم بزرگ که باید مرهم بر آن نهاده شود.

کوچه های دراز و پراز چاله چوله های منطقه صمدزاده را که پشت سر بگذاری، سربالایی تند کوچه را هم که با موفقیت طی کنی به خانه ای کوچک می رسی که در آنجا شهین با مادرش روزگار می گذراند او که در زندگی آواز غریب تنهایی اش را کسی جز خدا نشنیده است.

دوست ندارد از سختی هایش بگوید و اینکه چطور دو پسرش را به  جوانی رشید تبدیل کرده. خودش می گوید: «چون خودم سختی های زیادی کشیده ام هر وقت اسم زن سرپرست خانوار به گوشم میرسد تنهایی و بی حامی بودن و روزگار تلخی را که پشت سر گذاشته ام چهارستون بدنم را می لرزاند گفتن ندارد حتی گاهی از جان خودم هم می گذشتم تا چرخ زندگی با آبرو بچرخد.

غربت لحظه های اول دیدار از چهره اش زدوده شد ، مرا مهمان یک استکان چای قند پهلو کرد تا خستگی در کنم ولب به سخن گشود اما آرتروز، دردهای عضلانی و کم سویی چشم با هیچ کلمه ای قابل بیان نیست:

شهین از درد گردن وکم سو شدن چشم هایش می گوید اما گناه را می اندازد به گردن کهولت سن و می گوید: «خدا را شکر»

تمام زخم های کهنه زندگی اش سر باز می کند و برایم از لحظه شیرین به دست آوردن یک لقمه نان حلال می گوید دلتنگ است دلتنگ از مسئولینی که کاری برای زنان بی سرپرست و سرپرست خانوار نمی کنند.

شهین زن بی سرپرستی که چند سال است همسرش فوت کرده و او را با مشکلات زندگی تنها گذاشته است او می گوید پس از فوت همسرم و بی‌سرپرست شدن، با یکسری مشکلات مانند تأمین و مراقبت از کودکان، تأمین معیشت خانواده وسایر دشواری‌های زندگی روبرو شدم و مجبور شدم برای فرزندانم نقش مادر و پدر را یکجا بازی کنم همین عوامل به همراه مشکلات دیگری که روی هم تلمبار شدند به عنوان دغدغه‌ای بسیار مهم در زندگی بر من فشار وارد می کردند.

او به علت عدم حمایت های مالی و فقر اقتصادی مجبور شده برای گذران زندگی به ابریشم بافی مشغول شود وبا بافتن رومیزی و ... با ابریشم چرخ زندگی را چرخانده و آثار آنهمه سختی هایی که کشیده اکنون بر بدنش نمایان است قند خون ،آرتروز گردن ، درد مفاصل دست وچشم از جمله دردهایی هستند که او به آنها مبتلا شده است .

بدون هیچ گله و شکایتی

می گوید سالهاست که به دلیل فوت همسرش مجبور شده سرپرستی دو پسرش را بر عهده بگیرد دو فرزند پسر دارد که پسر بزرگش تازه ازدواج و او را ترک کرده و او اکنون مجبور است با پسر کوچکش در منزل مادر زندگی کند و با وجود تمام دردهایی که خودش دارد از مادر بیمارش که دچار سکته مغزی شده پرستاری کند خلاصه آنکه روزگار شهین بسیار سخت سپری می شود .....

می گوید مبلغی که از کمیته امداد می گیرد حتی خرج داروهای او نیز نمی شود و علاوه بر آن نگران است نگران پسر کوچکش که کاری ندارد تا هم کمک خرج خانه باشد و هم در جایی مشغول باشد تا گرفتار دوستان ناباب نشود .

خسته از روزگار سختی که کشیده برای لحظه ای مکث می کند و به دست هایش خیره می شود . دستهایی ظریف با ترک های ریز و درشت که تار و پود زندگی او را بافته اند، وانگشتانی که به علت ابریشم بافی پینه بسته ودیگرتن رنجورش رمق کار کردن ندارد و دردهایش را تنها با بغضی خاموش پنهان می کند .

او به دنبال دست های حمایت گری می گردد تا او را از این گرداب مشکلات بیرون بکشند ولی کسی او را حمایت نمی کند.

بعنوان آخرین دردل و درخواست از مسئولین می گوید از من گذشته چیز زیادی نمی خواهم فقط پسر کوچکم در جایی مشغول بکار شود تا از طرف او نگرانی ام برطرف شود چرا که او جوان است و نمی خواهم روزگار سختی را که من گذرانده ام ،بعلت نداری او از سر گیرد.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.