دانستنی ها

دانستنی های کامپیوتر/زندگی/جهان و ...

دانستنی ها

دانستنی های کامپیوتر/زندگی/جهان و ...

داستان کوتاه مادر...

 تنها بر سر مزار فرزند شهیدش نشسته است و چشمانش را به عکس فرزندش دوخته است.

نه اشکی از چشمانش جاری می شود نه بغضی دارد ؛ تنها به عکسی نگاه می کند و در فکر فرو رفته است ؛ شاید خاطراتی را از ذهنش می گذراند و یا ...

در مزار شهدا بودم که مادرانی را دیدم که بر سر مزار عزیزان خود بودند، پاره تنشان ، کسانی که افتخار این مرز و بوم هستند.

تعدادی از این مادران دو، سه و برخی نیز یکی از فرزندانشان را فدای انقلاب و اسلام کرده اند و استقامتی که آنان دارند انسان را به حیرت فرو می برد.

در گوشه ای از گلزاری شهدای میاندوآب، مادری را دیدم که تنها نشسته است و به فکر فرو رفته است.

به نزدش رفتم و با وی به گفتگو نشستم.

مادر شهید ابراهیمی را می گویم؛ مادری که می گوید: 25 سال است که هر روز با خاطرات فرزندش سر می کند.

خانم سیفی پور گفت: شهید ودود ابراهیمی کوچکترین فرزندم بود که وعده داده بود به مرخصی می آید و برای همیشه آمد و در کنار ما ماند.

وی افزود:25 سال است که شهید شده است و من نیز همیشه به او سر می زنم و بر سرمزارش حاضر می شوم.

مادر شهید ابراهیمی می گوید:به غیر از این شهید سه فرزند دیگر نیز دارم و راضی ام به رضای خدا،خودش آفریده بود و خودش نیز از ما گرفت؛ خداوند همه شهدا را رحمت کند.

این اسوه صبر واستقامت در مورد شهید اینگونه بیان می کند:در 23 سالگی شهید شد ،در 18 سالگی که به جبهه رفت سرباز بود و بعد از اتمام سربازی در همانجا ماند و نیامد و در کردستان شهید شد.

وی می گوید: یک سال قبل از شهادتش منزل ما را که در روستای قره گوزلو بود به میاندوآب آورد و تنها یک سال در پیش ما ماند و رفت و شهید شد .

خانم سیفی پور با بیان خاطراتی از خبر شهید ابراهیمی ، گفت: ساعت 8 شب شهید شده بود؛پدرش یک موتور سیکلت داشت که صبح یک فرد دیگری آن را به خانه آورد، من پرسیدم پس صاحبش کو؟ ودود گفته بود امروز می آید پس او کو؟ گفت: به پای ودود سنگ خورده  و زخمی شده است.

به همراه او به بیمارستان رفتم تا ظهر در آنجا بودم ولی خبری از ودودم به من ندادند تا اینکه یک پسر نوجوانی که نمی دانست ما کیستیم؛ گفت: چند شهید هست و اسم آنها را گفت که یکی پسر من بود...

دیگر بغضش گرفت و نتوانست حرفی بزند و اشک از چشمانش جاری شد ، آرام آرام اشک چشمانش را با گوشه چادرش پاک می کرد و می گفت: هز لحظه لحظه اش خاطره است.

از وی خداحافظی کردم و با خود گفتم خدایا را ما را شرمنده شهیدان نکن. آمین 

فرازی از زندگینامه شهید:

شهید ودود ابراهیمی در سال 1342 در روستا قره گوزلو از توابع شهرستان میاندوآب بدنیا آمد و در سال 1366در پایگاه گرگان در کردستان به شهادت رسید.

شهید ابراهیمی سختی روزگار را در معاش پدر تجربه کرده بود. تا می توانست، به دستان پنبه بسته پدر خیره می شد و هرآنچه در توان داشت در تحصیل علم و اعتقاد بکاربست و با تواضع به اعمالش رنگ خدایی داد، برای همین بود که در آخرین عملیات سپر همرزمانش شد...

شهید ودود ابراهیمی پس از پذیرفته شدن در رشته پزشکی دانشگاه ارومیه به عضویت سپاه پاسداران در آمد و به شهر سنندج اعزام شد. در همان شهر به فرماندهی گروهان منصوب و سپس فرمانده عملیات سپاه سقز را پذیرفت.

شهید ابراهیمی در پنجم مرداد 1366 برای مانع شدن از پایگاه گرگان ،توسط حزب دموکرات، دلاورانه رزمید و به شهادت رسید.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.