مدیر
روابط عمومی شرکت بهره برداری مترو تهران گفت: فرد میانسالی با قصد خودکشی
خود را بر روی ریل قطار در ایستگاه صادقیه انداخت که خوشبختانه این حادثه
منجر به مرگ وی نشد.احسان مقدم گفت: ساعت 16 روز (پنجشنبه) مردی حدودا
پنجاه ساله همزمان با ورود قطار به ایستگاه صادقیه خود را بر روی ریل پرتاب
کرد ولی درنهایت زنده ماند. به گفته وی، این فرد از ناحیه دو پا دچار
مصدومیت و جراحت سنگین شد که توسط عوامل اورژانس به مراکز درمانی منتقل شد.
مقدم
اظهار کرد: بر اثر این حادثه وقفه کوتاهی در سرویس شبکه مترو و حرکت
قطارهای مسیر بوجود آمد که خوشبختانه با تلاش ماموران نیروی انتظامی، شرکت
مترو و عوامل اورژانس، حرکت قطارها در کمترین زمان ممکن به حالت عادی
بازگشت.
مدیر روابط عمومی شرکت بهره برداری مترو تهران در ادامه به
حادثه صبح روز پنجشنبه ایستگاه مترو تهران پارس و مرگ مرد 57 ساله به دلیل
سقوط بر روی ریل پرداخت و گفت: هنوز بحث خودکشی در این حادثه (ایستگاه
تهرانپارس) محرز و قطعی نشده چرا که فرد مذکور به دلیل ضعف جسمانی هنگام
ورود قطار به ایستگاه در جلوی آن سقوط می کند.
به گزارش خبرنگار ما، دو مرد جوان همراه دو پسر نوجوان و همسر مقتول وارد خانه شده و بعد از اینکه مرد جوان را با تکهلباسی خفه کردند، جسدش را به بیرون از خانه منتقل کرده و مدعی شدند از سرنوشت این مرد چیزی نمیدانند. آذرماه دو سال قبل زنی به نام زیبا به مأموران پلیس مراجعه کرد و مدعی شد شوهرش گم شده است. او گفت: «شوهرم دو روز است که از خانه بیرون رفته و نیامده است». زمانی که مأموران تحقیقات خود را آغاز کردند، جسدی را اطراف تهران پیدا کردند که مشخصاتش با فرد گمشده همخوانی داشت. وقتی هویت جسد تأیید شد، زیبا همسر مقتول مورد بازجویی قرار گرفت؛ او گفت: من نمیدانم چه اتفاقی برای شوهرم افتاده است. او دو روز قبل از خانه خارج شد و دیگر نیامد. ادعای این زن درباره خروج شوهرش از خانه در حالی بود که کارشناسان بررسی صحنه جرم اعلام کردند مقتول جای دیگری به قتل رسیده و جسدش را به آن منطقه آوردهاند. از سوی دیگر، اضطراب و ترس شدید دختر ١٠ساله مقتول به مأموران این آگاهی را داد که او چیزی میداند و مسئلهای باعث ترسش شده است.
بنابراین همسر مقتول را یک بار دیگر بازداشت کردند و در بازجوییها مشخص شد این زن با همدستی چهار پسر جوان مرتکب قتل شده و فرزندش هم شاهد این صحنهها بوده است. زن جوان گفت: مدتی قبل با مردی آشنا شدم که جوان خوبی بود. به خاطر اختلافاتی که با شوهرم داشتم، به این مرد علاقهمند شدم. من نمیتوانستم با او ازدواج کنم چون شوهرم حاضر نبود طلاقم دهد؛ به همین خاطر سیاوش، جوانی که با او رابطه داشتم، تصمیم گرفت شوهرم را به خاطر کارهایی که با من کرده تنبیه کند تا او از من جدا شود.
شب حادثه سیاوش و برادرش سهراب به همراه دو دوستشان مسعود و مهدی، به خانه ما آمدند. شوهرم در خانه خوابیده بود و نفهمید فردی غریبه وارد خانه شده است؛ به همین دلیل آنها خیلی راحت با تکهلباسی که گوشه خانه بود، شوهرم را خفه کردند. هر چهار نفر در قتل نقش داشتند و قسمتهایی از لباس را که دور گردن او بود، کشیدند تا شوهرم خفه شود. بعد هم جسدش را از خانه بیرون بردند. با توجه به اعترافات این زن بود که مأموران سیاوش و سهراب و دو جوان دیگر را بازداشت کردند.
سیاوش به پلیس گفت: از تلفن یکی از دوستانم، شماره زیبا را به دست آوردم و با او تماس گرفتم. اول رابطهمان در حد تلفنی بود اما بعد ارتباط ما بیشتر شد و من به این زن علاقهمند شدم. اصلا خبر نداشتم او شوهر دارد و دراینباره به من حرفی نزده بود تا اینکه یک روز به طور اتفاقی مقابل مدرسه دخترش فهمیدم او شوهر دارد؛ تا آن زمان فکر میکردم تنها زندگی میکند. تصمیم داشتم او را ترک کنم و برای مدتی هم این کار را کردم اما از آنجایی که مرتب با من تماس میگرفت و گریه میکرد و از آزارهای شوهرش میگفت، دلم سوخت و برگشتم.
او میگفت شوهرش در سالهایی که با هم زندگی کردند، خیلی او را زجر داده است و طلاقش هم نمیدهد بههمیندلیل نمیتواند او را تحمل کند. متهم گفت: قرار بود ما با هم وارد خانه مقتول شویم و او را کتک بزنیم؛ اصلا قرار نبود کسی را بکشیم. به همین خاطر هم من اول با برادرم تماس گرفتم و به او گفتم میخواهم کسی را کتک بزنم. او هم دوستانش را آورد اما در خانه درگیر شدیم و قتل اتفاق افتاد.
متهمان دیگر نیز این گفتهها را تأیید کردند
بهاینترتیب کیفرخواست علیه متهمان صادر شد و سیاوش و سهراب به همراه مهدی و مسعود، متهم به مشارکت در قتل شدند. همچنین زیبا متهم به معاونت در قتل و رابطه نامشروع با سیاوش هم شد. به این ترتیب پرونده به شعبه هشتم دادگاه شماره یک کیفری استان تهران فرستاده شد. بعد از اینکه نماینده دادستان کیفرخواست علیه متهمان را خواند، دختر مقتول بهعنوان تنها ولیدم در جایگاه حاضر شد و برای قاتلان پدرش درخواست قصاص کرد. او گفت از مادرش هم ناراحت است و نمیخواهد او را ببیند یا حتی با او صحبت کند و گذشت هم نمیکند.
سپس عموی این دختر در جایگاه حاضر شد و بهعنوان قیم برادرزادهاش اعلام کرد تفاضل دیه را هم پرداخت میکند تا برادرزادهاش بتواند قاتلان پدرش را قصاص کند. وقتی نوبت به سیاوش رسید، او اتهام قتل را قبول کرد و گفت هرچند قتل کار او بوده اما کاملا اتفاقی بوده و او نمیخواسته است چنین کاری بکند.
سپس نوبت به دیگر متهمان رسید و آنها هم از خود دفاع کردند. در پایان جلسه رسیدگی هیأت قضات وارد شور شدند و سیاوش و مسعود، دو متهمی که بزرگسال بودند و مشارکت در قتل داشتند، را به قصاص محکوم کردند. همچنین سهراب و مهدی دو متهم دیگر که کمتر از ١٨ سال سن داشتند، با توجه به صلاحدید قضات، رسیدگی به اتهام آنها به دادگاه اطفال سپرده شد. زیبا متهم به معاونت در قتل نیز با تصمیم قضات به ١٥ سال حبس محکوم شد. همچنین سیاوش و زیبا که متهم به رابطه نامشروع هم شده بودند، با توجه به تصمیم دادگاه به ٩٩ ضربه شلاق محکوم شد.
مرد جوانی که در قالب یک مشاور، دختران دانشآموز را راهنمایی میکرد، نقشه سیاهی را در مورد یکی از دانشآموزان اجرا کرد. این مرد دختر نوجوان را با فندکی که شبیه به اسلحه کلت بود، تهدید کرد و او را مورد آزار و اذیت قرار داد.دو هفته پیش بود که ماجرای این پرونده پیشروی قاضی احمدبیگی، بازپرس شعبه هفتم دادسرای جنایی تهران قرار گرفت. آن روز دختر نوجوان درحالیکه به شدت شوکه شده و حال مناسبی نداشت به پلیس مراجعه و شکایتی را مطرح کرد.
این دختر در شکایت خود به مأموران گفت که در دام شیطانی یک مرد گرفتار شده و مورد آزار و اذیت قرار گرفته است. در ادامه پروندهای در این رابطه تشکیل شد و روی میز بازپرس احمدبیگی قرار گرفت.
شکایت در دادسرا
این دختر با حضور در دادسرا در مورد جزئیات این موضوع به بازپرس گفت: «از چند وقت پیش در اطراف مدرسهمان در شرق تهران با مردی آشنا شدم که همه میگفتند مشاور است و میتواند در همه زمینهها به دانشآموزان کمک کند. چند نفر از هممدرسهایهایم با او در اطراف مدرسه آشنا شده بودند و شماره تماسش در بین دانشآموزان دستبهدست میچرخید. برای همین وقتی دیدم همه از مشاورههای این مرد تعریف میکنند، تصمیم گرفتم من هم با او تماس بگیرم و در زمینه تحصیلی از او مشاوره و راهنماییهای مختلف بگیرم».
او افزود: «پس از تماس و آشنایی، این مرد توانست کمکهای زیادی به من در زمینه تحصیلاتم کند. برای همین به شدت به او اعتماد کردم و مثل پدرم دوستش داشتم. هر از گاهی با او تماس میگرفتم و در زمینههای مختلف از او کمک میخواستم، تا اینکه پس از گذشت مدتی از آشنایی من با این مرد، ارتباطم با پسر مورد علاقهام قطع شد. این قطع ارتباط تاثیر بدی در روحیه من گذاشته بود تا جایی که تصمیم گرفتم موضوع را با مشاورم در میان بگذارم و از او در این زمینه هم کمک بخواهم. وقتی موضوع را مطرح کردم او هم قول داد که در آشتی دادنمان کمکم کند. برای همین بهخاطر این موضوع با هم قرار ملاقات گذاشتیم. از آنجایی که به او اعتماد کامل داشتم، تصور میکردم که این ملاقات تنها به خاطر کمک و مشاوره است. اما وقتی سوار خودرو این مرد شدم، ورق برگشت و همهچیز تغییر کرد. مرد مشاور رفتارش با من کاملا عوض شد و مرا در دام انداخت. او چاقویی روی پهلوی من گذاشت تا سر و صدا نکنم، برای همین با تهدید مرا به خانهاش برد.»
او ادامه داد: «در آن لحظات نمیدانستم باید چهکار کنم. برای همین بیحرکت تسلیم شدم. وقتی به خانهاش رسیدیم، در آنجا ناگهان اسلحه کلتی را آورد و با همان مرا تهدید کرد. مرد مشاور با همین اسلحه مرا تهدید کرد و مورد آزار و اذیت قرار داد. او پس از انجام نقشه سیاهش مرا رها کرد. من هم تصمیم گرفتم بلافاصله از او شکایت کنم.»
بازداشت مشاور قلابی
با اعلام این شکایت موضوع در دستور کار مأموران قرار گرفت و تلاشها برای بازداشت مشاور قلابی آغاز شد. تجسسها در این رابطه ادامه یافت تا اینکه مرد جوان از سوی پلیس شناسایی و بازداشت شد. این مرد پس از دستگیری تحت بازجویی قرار گرفت و در مقابل مأموران به جرم خود اعتراف کرد.
پس از دستگیری این مرد، مشخص شد که او نهتنها یک مشاور نیست بلکه تنها مدرک تحصیلیاش سیکل است. همچنین در بازرسی از خانه او اسلحهای که با آن دختر نوجوان را تهدید کرده بود، کشف و مشخص شد تنها یک فندک به شکل اسلحه بوده است.
اعتراف به آزار و اذیت دختر دانشآموز
صبح دیروز مرد جوان به شعبه هفتم دادسرای جنایی تهران منتقل شد و در مقابل بازپرس با انکار آدمربایی، به آزار و اذیت دختر 15 ساله اعتراف کرد. او به قاضی احمدبیگی گفت: «همیشه از بچگی عاشق روانشناسی و مشاوره بودم. دوست داشتم که یک روانشناس شوم. شش ماه پیش به خاطر اختلافاتی که با همسرم داشتم و از آنجایی که نمیتوانستیم بچهدار شویم از هم جدا شدیم. برای همین بعد از جدایی با اینکه تحصیلات نداشتم و تنها تا مدرک سیکل درس خوانده بودم، همیشه کتابهای روانشناسی را مطالعه میکردم و اطلاعاتم در این حوزه خیلی زیاد بود. برای همین کارتی برای خودم طراحی کردم و آن را در میان دانشآموزان مدرسه پخش کردم تا به آنها مشاوره تحصیلی بدهم. قصد بدی نداشتم و تنها میخواستم مشاوره بدهم که با شاکی آشنا شدم. پس از آشنایی با او یک روز با هم قرار ملاقات گذاشتیم.»
این مرد افزود: «این دختر خودش با پای خودش به خانه من آمد تا با هم صحبت کنیم. اصلا قبول ندارم که او را با تهدید چاقو به خانهام بردم. دختر نوجوان خودش به خانهام آمد. در خانه هم من اصلا او را تهدید نکردم و همان فندکی که شبیه اسلحه است را بیرون آوردم تا سیگارم را روشن کنم. برای همین تصور کرده که من او را تهدید کردهام.»
متهم ادامه داد: «ولی قبول دارم که او را مورد آزار و اذیت قرار دادهام و دچار وسوسه شیطانی شدم. ولی اصلا این کار را با برنامهریزی قبلی انجام ندادم و وقتی در خانه تنها بودیم وسوسه شدم.»با اعترافات این مرد، وی روانه زندان شد و در حال حاضر تحقیقات برای تکمیل این پرونده و روشن شدن زوایای پنهان آن همچنان از سوی پلیس ادامه دارد.
حکم قصاص نفس و اعدام قاتل مرحومه خدیجه رمضانی زن جوان دارابکلایی میاندرود در ملاء عام اجرا شد. ۱۰ اردیبهشت ماه امسال زن جوانی در نکا به قصد رفتن به دندانپزشکی از خانه خود خارج میشود که در میانه راه سوار خودرویی عبوری شده و به قتل میرسد و حکم قصاص نفس قاتل زن جوان دارابکلایی صبح دوشنبه با حضور اولیای دم و مردم در ملأ عام اجرا شد.
حجتالاسلام اسدالله جعفری دادستان ساری در حاشیه این مراسم با اشاره به پرونده قتل خدیجه رمضانی در شعبه دو دادگاه کیفری یک استان مازندران گفت: پرونده مذکور با حضور اولیای دم و متهمان و وکلای طرفین رسیدگی شده بود و طی آن متهم ردیف اول به اتهام مباشرت در قتل مرحومه خدیجه رمضانی به قصاص نفس (اعدام) درملأعام محکوم شد که حکم صبح امروز با حضور ریاست دادگستری و دادستان عمومی و انقلاب شهرستان میان درود و همچنین سایر مسئولان در محل ارتکاب جرم درملأعام اجرا شد.
وی افزود: متهم ردیف دوم به معاونت در قتل عمدی به ۲۵ سال حبس تعزیزی محکوم شد که با فرجامخواهی طرفین، پرونده به دیوان عالی کشور ارجاع و پس از رسیدگی در شعبه ۲۹ دیوان عالی کشور رأی صادره تأیید و جهت اجرا به دادسرای مرکز استان مازندران ارجاع شد.
...........................................................................................................................................................
جنگل های میاندرود هنوز بوی خون می دهد و آخرین لحظه های مرگ و جان دادن مادری مهربان را هرگز از یاد نمی برد، بانوی که قربانی افکار شوم افرادی از تبار شیطان شده و ۱۷ روز تمام بدن بی سرش در لابه لای بوته زارها افتاده بود.این روزها حال و هوای مازندران از قصه تلخ مرگ مادر میاندرودی غمناک است و در و دیوار برخی خیابانهای شهر سیاه پوش شده است، مادری که قرار بود به دندانپزشکی مراجعه کند اما در نهایت دندانهایش به پزشکی قانونی فرستاده می شود تا دلیل مرگش روشن شود.
یک روز بهاری بود و خدیجه رمضانی از
میاندرود عازم ساری شده بود تا به به دندانپزشکی رود، اما نمی دانست،
راننده و همدست تبهکارش چه نقشه شومی برای این مادر جوان دارند.این بانوی
جوان که قرار بود مسیر کمتر از ۲۰ کیلومتری تا مرکز استان را ۲۰ دقیقه ای
طی کند، سرانجام پیکرش پس از ۱۷ روز در میان جنگل های سبز و هیرکانی پیدا و
به آرامگاه ابدیش منتقل شد.
قصه تلخ بانو خدیجه رمضانی، خاطر هر
انسان پاک سرشتی را مکدر می کند، مادری که بی پناه قربانی شوم آدمهایی از
جنس شیطان شد، اما این حادثه تنها پایان یک زندگی نیست بلکه سرنوشتی است که
شاید مادران و دختران مظلوم دیگری را نیز گرفتار کند، چرا که پیش از
خدیجه، قربانی دیگری به نام معصومه فولادی هم داشت.
اسفند ماه ۹۳ بود و معصومه فولادی قصد داشت از نکا به ساری برود و پس از آنکه از نقشه شوم راننده شیطان صفت مطلع شد، خود را در حال حرکت از داخل خودرو به بیرون پرت کرد و سرانجام نیز پس از چند روز دار فانی را وداع گفت و قربانی شوم خیالهای باطل راننده شد.
هنوز زنان و مادران مازنی از شوک مرگ معصومه
بیرون نیامده بودند که قصه خدیجه نقل محافل شد و جاده نکا به ساری، قربانی
دیگرش را گرفت.
بهت خانواده خدیجه از جنایت مخوف
خدیجه برای مراجعه به دندان پزشکی و پر کردن دندانش سواربر خودرو شد، اما پس از ۱۷ روز دندانهایش برای آزمایش DNA به پزشک قانونی فرستاده شد تا از تنها تکه استخوان به جا مانده از جمجمه اش تشخیص داده شود که خدیجه قربانی یک جنایت فجیع شده است.
اکنون چند روزی از این حادثه تلخ می گذرد و خبرنگار مهر به همراه مدیرکل بانوان استانداری مازندران برای تسلی بازماندگان راهی خانه خدیجه می شود، در خانه پدری خدیجه همه با چشمانی قرمز و پر از اشک به استقبال ما می آیند و مادرش که در بهت از دست دادن فرزندش سیاه پوش است، با پیشانی بندی مشکی بر سر، گوشه اتاق نشسته فقط نگاه می کند و آرام و بی صدا اشک می ریزد.
عموی مقتوله بغضش را شکست و گفت: اگر خلافکاران و متجاوزان احساس امنیت نکنند تخلفات به صفر می رسد، اما وقتی چنین عمل ظالمانه ای در روز روشن انجام می شود نشان می دهد که افراد خلافکار احساس امنیت می کنند، شاید اگر مسولان اقدامات بهتری انجام دهند، مردم با آرامش بیشتری رفت وآمد می کنند.
رمضانی با تاکید بر اینکه مسئولان باید فکری اساسی برای مسیر نکا – ساری کنند گفت: دوربینهای کنترلی بیشتری در مسیرها مستقر شود و یا ماشینهای شناسنامه دار در مسیرهای پر رفت و آمد و روستاها به کارگیری شود.
خواستار اشد مجازات برای قاتلان هستیم
مدیرکل امور بانوان و خانواده استانداری مازندران نیز در دیدار با خانواده مقتوله با ابراز تاسف بسیار از قتل خدیجه گفت: هیچ کس به جز مادر مقتوله ستم به وجود آمده را درک نمی کند، اینکه فرزندی را که از شیره جانت پروردی در اوج جوانی از تو بگیرند و این اتفاق نهایت سختی امتحان خداوند است.
مدیرکل امور بانوان استانداری مازندران گفت: روزی که خبر کشته شدن خدیجه را شنیدم، با مدیر کل حمل و نقل پایانه های استان ارتباط تلفنی برقرار کردم و خواستار افزایش تعداد دوربینهای نظارتی در مسیرهای پرتردد و جلوگیری از تردد ماشینهای غیرخطی شدم تا تدابیری در این زمینه اندیشیده شود و جلوی ماشینهای خاطی گرفته شود؛ چرا که هر روز هزاران خدیجه در این مسیر تردد می کنند.
جمشیدی با بیان این که بسیاری از شبها با رنج خدیجه گریه کردم و حتی دل نوشته ای برایش نوشتم گفت: برایم این موضوع عادی نمی شود، اتفاقات مشابه و ظلم به زنان در دو ماه پشت سر هم، قابل هضم نیست و هر اقدامی که از دستم برآید انجام می دهم.
مدیرکل امور بانوان مازندران درادامه با اشاره به قتل معصومه فولادی توسط یک راننده در اسفند ماه ۹۳ گفت: طی مکاتبه ای که با دفتر رئیس جمهوری داشتم نوشتم که زنی که چنین اقدامی می کند از رزمنده ای که بر روی مین می رود و شهید می شود، کمتر نیست.
جمشیدی تاکید کرد: همه ما خواستار اشد مجازات برای قاتلین هستیم چرا که قتل غیر عمد نبوده است. این قتل، با کسی که ناخواسته در تصادف یا بازی موجب کشته شدن کسی می شود فرق می کند و نباید گذشت. احساس می کنم خدیجه خواهر خودم بود.
ماجرای قتل خدیجه
در ادامه این دیدار پدر خدیجه رمضانی نیز در خصوص این اتفاق به مدیرکل امور بانوان مازندران گفت: پس از دستگیری قاتلین به ما اطلاع دادند در ماشین آنها یک چاقوی بزرگ، تبر، چسب، طناب و دستکش پیدا کرده بودند، من فکر می کنم اینها سابقه دار بودند زیرا یک مسلمان چنین کاری نمی کند.
وی گفت: دخترم در چهار راه آزادگان سوار ماشین شد تا ساعت ۱۰ به دندان پزشکی ساری برسد و ساعت ۱۱ تماس گرفتیم اما موبایلش دردسترس نبود و ساعت یک به پاسگاه مراجعه کردیم و به ما گفتند حداقل ۲۴ یا ۴۸ ساعت زمان نیاز است تا اقدام کنیم.
این پدر ادامه می دهد: ۱۷ روز چشم انتظار بودیم و دعا می کردیم فرزندمان سالم بازگردد، که پس از ۱۷ روزساعت ۱۲ شب به برادر من اطلاع دادند جسدی پیدا شده و از جسد هم فقط یک استخوان کوچک جمجمه به دست ما رسید.
پدر داغ دیده با چشمانی اشک بار می گوید: پس از این که در ماشین دستهای دخترم را بستند، دهنش را چسب زده، به پهلویش چاقو زدند و او را به جنگلهای اطراف نکا بردند و از ارتفاع به پایین پرت کردند، اما دوباره بازگشتند که مبادا خدیجه زنده باشد و وقتی او را زنده دیدند با روسری وی را خفه کرده و با تبر سرش را جدا و بدنش را قطعه قطعه می کنند و پس از ۱۷ روز نیز اجزا بدنش خوراک حیوانات درنده شده بود.
او از انگیزه دزدی و سرقت اموال خدیجه گفت: طلای زیادی با او نبود، تنها یک النگو که شاید زیر ۳ میلیون تومان قیمت داشت، اما نمی دانم چرا به او که یک فرزند دو ماه داشته رحم نکردند.محمد رمضانی گفت: ما قاتلان را نمی شناسیم و هیچ اطلاعی هم از آنها نداریم و این شایعات که قاتلان نسبت خانوادگی با شوهر دخترم داشته اند و قصد انتقام جویی بوده شایعه ای بیش نیست.
مادر خدیجه نیز گفت: خودم و شوهرم با کشاورزی، چهار فرزندمان را بزرگ کرده ایم و برای فرزندانم بسیار زحمت کشیدم تا بزرگ شدند، دخترم را به خانه بخت فرستادم.
وی بیان داشت: دو سال از ازدواج دخترم می گذشت که از زندگی خیری ندید و این گونه مظلومانه کشته شد و تمام عشق، محبت و وجود وی، زیر خاک رفت.
خدیجه رمضانی رفت اما جاده های مازندران همواره قربانگاه مادران و دخترانی معصوم است و خطر آنان را تهدید می کند، از اینرو ساماندهی خودروهای مسافربری و تجهیز راهها به دوربین های کنترلی برای کاهش تخلفات و آسیبها ضروری می رسد تا شاید دیگر نوزادی به بهانه سودجویی آدمکهایی از جنس شیطان، بی مادر نشوند.
زورگیر جوان که در سرقتی مرگبار دختر جوان را به کام مرگ فرستاده بود، در طرح دستگیری سارقان حرفهای به دام ماموران پلیس افتاد.ماموران کلانتری باغ فیض در جریان یک قتل در خیابان آیتالله کاشانی – بعداز بلوار اباذر قرار گرفتند.در بررسیهای اولیه مشخص شد دختر جوانی به قصد جلوگیری از سرقت کیف دستیاش، با سارق درگیر شده و در زمانیکه قصد داشته تا مانع از سرقت کیف خود شود بهشدت از ناحیه سر با زمین برخورد کرده و جان باخته است.
با تشکیل پرونده مقدماتی با موضوع قتل عمـد و به دستور بازپرس شعبه هشتم دادسرای ناحیه ٢٧ تهران، پرونده جهت رسیدگی در اختیار اداره دهم پلیس آگاهی تهران بزرگ قرار گرفت.وقتی بازپرس ایلخانی قاضی ویژه قتل و تیم بررسی صحنه قتل اداره دهم پلیس آگاهی به صحنه جنایت رفتند در تحقیقات از شاهدان جنایت مشخص شد، «فرناز ٢٩ ساله با خودرو شخصی ٢٠٦ خود از پارکینگ محل سکونتش خارج و درحالیکه کیف دستیاش در صندلی عقب خودرو قرار داشته، به قصد صدا کردن مادر و خواهرش از ماشین پیاده شده بود؛ در همین زمان جوانی ٣٠ ساله اقدام به سرقت کیف دستی دختر جوان از صندلی عقب خودرو ٢٠٦ کرده و جهت فرار سوار یک خودرو پراید نوک مدادی میشود».
بررسیها نشان میداد که مقتول با مشاهده صحنه سرقت کیف دستی، به صورت پیاده خودش را به در سمت راننده رسانده و از پنجره خودرو آویزان میشود؛ با وجود این راننده سارق شروع به حرکت کرده و پس از طی مسافتی حدودا ٤٠٠ الی ٥٠٠ متری و افزایش سرعت، خودرو پراید را به سمت جدول سیمانی وسط بلوار نزدیک میکند؛ قرار گرفتن مقتول مابین ماشین و بلوک سیمانی باعث برخورد شدید وی با بلوک سیمانی و جدا شدنش از خودرو، اصابت شدید سر به زمین و جدول، شکستگی شدید جمجمه از چندین قسمت و منجر به مرگ وی میشود؛ سارق نیز بهسرعت با خودرو پراید نوک مدادی از محل متواری میشود».
با بهرهگیری از اطلاعات بهدست آمده از شاهدان صحنه جنایت و همچنین تصاویر بهدست آمده از دوربینهای مداربسته پیشبینی شده در تعدادی از مجتمعهای مسکونی محل وقوع جنایت، کارآگاهان موفق به شناسایی پلاک خودرو پراید نوک مدادی شده و متوجه شدند که آخرین مالک آن روزبه ٣٠ ساله است؛ بررسی سوابق روزبه نشان داد که او از مجرمان سابقهدار پلیس آگاهی است که بارها به اتهام ارتکاب جرایم مختلف ازجمله سرقت و همچنین آزار و اذیت جنسی دستگیر و روانه زندان شده است. با شناسایی مخفیگاه متهم در محدوده میدان انقلاب، کارآگاهان به این محل مراجعه و در تحقیقات خود اطلاع پیدا کردند که متهم پس از ارتکاب جنایت، از محل سکونتش متواری شده است.
در شرایطی که متهم پس از ارتکاب جنایت از محل سکونت خود متواری شده و هیچ اطلاعات جدیدی درخصوص مخفیگاه جدید او وجود نداشت، چندی پیش طرح دستگیری سارقان حرفهای از سوی پلیس آگاهی تهران بزرگ به مرحله اجرا گذاشته شد و در آن دهها سارق حرفهای دستگیر و جهت تحقیقات در اختیار پایگاههای مختلف پلیس آگاهی قرار گرفتند.
در یکی از این عملیاتها، کارآگاهان پایگاه ششم پلیس آگاهی موفق به دستگیری گروهی از سارقان حرفهای در زمینه کیفقاپی شدند؛ با انتقال این گروه از سارقان حرفهای به پایگاه ششم آگاهی و بررسی سوابق آنها، کارآگاهان متوجه شدند که دستور دستگیری یکی از متهمان توسط اداره دهم پلیس آگاهی تهران بزرگ در سیستم جامع پلیس ثبت شده است. با انتقال این متهم به اداره دهم مشخص شد که وی همان «روزبه»، متهم تحت تعقیب اداره دهم ویژه قتل است که پس از ارتکاب جنایت در خیابان آیتالله کاشانی از محل سکونتش متواری شده و در این مدت در مخفیگاههای مجرمان و سارقان حرفهای و سابقهدار بوده است.
متهم که اعتیاد شدیدی به مصرف مواد مخدر از نوع شیشه دارد، در بازجوییها ادعا کرده است که پیش از این سرقت مرگبار شیشه مصرف کرده است. با توجه به اعتراف متهم به ارتکاب جنایت و شناسایی دقیق از سوی تعدادی از شاهدان صحنه، وی با قرار بازداشت موقت جهت انجام تحقیقات در اختیار اداره دهم پلیس آگاهی تهران بزرگ قرار گرفته است.
در زمان برخورد با سارقان بهویژه سارقان به عنف، توصیه پلیس آن است که شهروندان به هیچ عنوان با سارقان درگیر نشده و در برابر آنها مقاومت نکنند و تنها نسبت به خاطر سپردن دقیق چهره سارقان، علامتهای مشخصه سارقان از قبیل جای زخم، محل و شکل خالکوبی، نوع گویش، لهجه و همچنین نوع وسایط نقلیه (موتور یا ماشین) و مشخصات آن (شماره پلاک، رنگ و... ) اقدام کنند.
عامل این جنایت وقتی پیش روی بازپرس ایلخانی از شعبه هشتم دادسرای جنایی تهران ایستاد لب به اعتراف گشود و درباره جزییات این قتل به بازپرس گفت: زمانی که کیف این دختر جوان را ربودم، سوار ماشینم شدم و به علت ترسی که از دستگیر شدن توسط مردم داشتم، پایم را روی پدال گاز فشار دادم، چند روز بعد از این اتفاق نیز با ماشینم تصادف کردم و خودرو را در یک پارکینگ عمومی گذاشتم. در این مدت در پاتوق های مختلف پنهان شده بودم تا اینکه با همدستم که دختر جوانی بود دست به سرقت خودرو زدیمدر این زمان بود که توسط پلیس در طرح های دستگیری سارقان به دام افتادیم.
چندی پیش ساکنان خیابان سپهر سعادتآباد وقتی شنیدند مردی در همسایگیشان قصد دارد گاوی را قربانی کند با اشتیاق زیادی از خانههایشان بیرون ریختند و در محل ایستادن قصاب حلقه زدند.وقتی وانت حامل گاو در بین این حلقه توقف کرد همه مشتاقانه دیدند که چند مرد گاو را از پشت خودرو به پایین کشیدند و روی زمین خواباندند تا قصاب مراسم قربانی را اجرا کند. هنوز قصاب آماده نشده بود که ناگهان گاو خشمگین وحشتزده با چابکی تقلایی کرد و با پرتاب کردن مردان که پاهایش را گرفته بودند از جا برخاست. 60 زن و مرد تماشاچی که از این واکنش سریع گاو غافلگیر شده بودند با ترس و واهمه پا به فرار گذاشتند و همین کافی بود تا گاو با وحشت بیشتری سرگردان و حیران به اطراف بدود و به زنان و مردان ضربه بزند.
گاو خشمگین هنوز رها بود و هیاهویی به پا کرده بود، صدای جیغهای مردانه و زنانه فضا را پر کرده بود تا اینکه صاحب گاو، قصاب و چند مرد به سمت گاو حمله کردند تا آن را مهار کنند و وقتی دیدند نمیتوانند گاو را کنترل کنند با چاقو به آن حمله بردند و با ضرباتی توانستند گاو را زمینگیر کنند و پیش از مرگش بهخاطر خونریزی شدید، آن را قربانی کنند.
تماس با اورژانس
وقتی گاو برای همیشه خاموش شد، ساعتها نشان میداد که فرار این حیوان خشمگین 15 دقیقه وحشتآور را برای اهالی خیابان سپهر رقم زده است. گروهی زن و مرد که زخمی شده بودند با آه و ناله روی زمین افتاده و دیگران سریع با اورژانس تماس گرفتند و آنان را در جریان قرار دادند.
وقتی تکنیسینهای اورژانس پای در صحنه حادثه گذاشتند در معایناتشان دیدند که 10 مرد و 5 زن بهشدت زخمی شده و نیاز به انتقال به بیمارستان دارند. این مجروحان یکی پس از دیگری به مراکز درمانی انتقال یافته و تحت نظر پزشکان قرار گرفتند.
شکایت در دادسرا
همه این 15 زن و مرد پس از اینکه ترخیص شدند به دادسرای ناحیه 2 تهران مراجعه کرده و از صاحب گاو بهخاطر سهلانگاری در نگهداری این حیوان به طرح شکایت پرداختند. یکی از مردان وقتی در برابر دادیار مهدی صفریان قرار گرفت، گفت: جمعه شب وقتی شنیدیم قرار است در محلهمان گاو قربانی کنند برای تماشای این صحنه در گوشهای جمع شدیم، خیلی بودیم تا اینکه گاو را از وانت پیاده کردند و چون حواس صاحبش نبود گاو به سمت جمعیت حمله کرد و باعث شد به تعدادی از ما آسیب جدی وارد شود.
زن جوان نیز گفت: «هنوز از یادآوری آن صحنهها وحشت دارم. شبها کابوس میبینم. گاو را که دیدم احساس کردم دیگر زنده نخواهم ماند جیغ میکشیدم و فرار میکردم اما فایدهای نداشت و گاو به من صدمه وارد کرد.»
نظریه پزشکی قانونی
دادیار صفریان که پرونده بالینی این 15 زخمی حادثه را بررسی کرده بود دستور داد همه آنها در پزشکی قانونی تحت معاینه قرار بگیرند و طول درمان و میزان دیه مشخص شود.
بازجویی از صاحب گاو
این مقام قضایی در مرحله بعدی، صاحب گاو را به دادسرا احضار کرد و این مرد که باور نداشت همسایههایش از او شکایت کرده باشند در برابر دادیار صفریان قرار گرفت و گفت: نمیدانم چرا من مقصر هستم در حالی که هیچ نقشی در این سهلانگاری نداشتهام، وقتی قرار شد گاو را قربانی کنم هیچکس را برای تماشای این صحنه دعوت نکردم و حدود 60 زن و مرد با آگاهی از اینکه شاید گاو حرکتی کند دور آن حلقه زدند.
وی افزود: بعد از پیاده کردن گاو از پشت وانت آن را در اختیار قصاب قرار دادم که وی کوتاهی کرد و گاو پا به فرار گذاشت، خود من نیز آسیب دیدهام و اصلاً تصور نمیکنم گناهی به گردن من باشد، یک حادثه بود و در این بین همه ما مقصر بودیم و اگر این 15 زن و مرد به تماشای این صحنه نمیآمدند الان سالم مانده بودند.
دیه میلیونی
با اعلام نظر پزشکی قانونی و محاسبه دقیق، میزان دیه مشخص شد و صاحب گاو در برابر پرداخت 10 میلیون تومان پول به 15 زن و مرد قرار گرفت.
بر اساس این گزارش، رایزنیها برای صلح و سازش بین 15 زخمی حادثه و صاحب گاو در حال انجام است و در صورت رضایت ندادن آنها قرار مجرمیت صادر شده تا میزان محکومیت صاحب گاو پس از محاکمه در دادگاه جزایی عمومی تهران مشخص شود.
«کا یانگ» سرانجام به دلیل قتل عمدی دخترش محکوم شد. کایانگ دختر یک ماههاش را داخل مایکروفر آشپزخانه گذاشت و اجازه داد تا او پنج دقیقه در داخل مایکروفر بماند. اسکای نیوز گزارش داد که «میرابل تائولو» به دلیل جراحت داخلی وارده ناشی از گرمای زیاد در سال 2011 جان خود را از دست داد.
خودکشی از روی پل رسالت
خودکشی از روی پل رسالت-2
خودکشی از روی پل رسالت-3
چهارسال و 9 ماه قبل در خیابان ولنجک تهران، انتهای بنبست همایون، یک سقوط رخ داد. اندکی بعد از ظهر بود که در هوای دلچسب اولین روز اردیبهشت، پاچه شلوار محمود به لبه یک آهن گیر کرد، تعادلش به هم خورد و ازطبقه پنجم ساختمان پایین افتاد. از آن بالا تا زیر زمین ساختمان، از لبه نیمهکاره ساختمان تا محل دپوی مصالح، از طبقه پنجم تا زمین فقط چند ثانیه فاصله بود، اما همین چند ثانیه زندگی محمود را زیر و رو کرد، هرچه رشته بود را پنبه کرد و زندگیاش را طور دیگری نوشت.
عکسها را نشانم میدهد، خودش است، مدهوش و گیج، درازکش روی تخت بیمارستان با میلگردی که اریب از سمت چپ گردنش داخل شده و از پشت جمجمهاش بیرون زده است. کسی جرات کرده و از لحظه جراحی نیزعکس گرفته، از حلقوم شکافته محمود، و از میلگردی که مثل بیرق ظلم، لای انبوهی از گوشت و خون لمیده است.
فیلمی برایم پخش میکند، تصاویر روز حادثه است، درست درنقطه سقوط، روزی که محمود درحلقه تیم نجات روی دوپا ایستاده و میلگرد داخل گردنش است؛ آتشنشانها دارند میلگرد را میبُرند و محمود درد را فریاد میزند، با موهایی پریشان، صدایی کمرمق و تنی خاکی و خونآلود.
میخواهم دکمه توقف فیلم را بزند، صدای نالههای او روی اعصابم خش میاندازد. همین کار را میکند با دستی که کمی لرزش دارد. براندازش میکنم و مقایسه با عکسهایش. محمود چهارسال و 9 ماه قبل، مرد 32 ساله سال 90 حالا چند تارمویش به سفیدی نشسته، صورتش لاغرتر و استخوانیتر شده و حتما راحتتر از قبل به گریه میافتد. این اشکها راوی سختیهایی است که یک مسافر غوطهور در لاهوت و برگشته به ناسوت کشیده است.
از طبقه پنجم تا سردخانه
چشم دوخته به انگشتهایش که میان دو کشاله ران بیقراری میکنند؛ از نینی چشمهایش چیزی نمیتوان خواند. محمود اما لب باز میکند و ما را میبرد به اول اردیبهشت 90، به بالای ساختمان پنج طبقه، به دقایقی بعد از وقت ناهار، به همان لحظه که گوشه پاچه شلوارش به تیزی آهنی گیر کرد و تعادلش را به هم ریخت:«دو دستم پر از وسیله بود، پایم که به آهن گیر کرد، سُرخوردم و افتادم، حس کردم قلبم از سینهام بیرون میزند، توی هوا که بودم چند بار به دیوارهها خوردم و زخمی شدم، بعد هم افتادم روی یک کپه خاک، از آنجا هم سُرخوردم و افتادم توی زیرزمین، همانجا که شاخههای میلگرد را نگه میداشتند.»
محمود اینها را میگوید و چشمهایش پر از اشک میشود، دردش انگار تازه شده: «میلگرد توی گلویم بود، درد داشتم، گفتم حتما میمیرم، شروع کردم به وصیت کردن، فکر فرزند سومم بودم که تازه به دنیا آمده بود. میخواستم خانهام به بچههایم برسد تا بعد از من آواره نشوند.»
شال گردنش را کنار میزند، خط بخیهها از گودی گلویش شروع میشود و جایی لای موها گم میشود. چند کلمهای محو میگوید، صدایش اما خرخر میکند، مثل کسی که گلویش را محکم گرفتهاند و رها نمیکنند. تمرکز میکند، آب دهانش را محکم قورت میدهد، جرعهای چای نیمگرم مینوشد و ما را میبرد به بیمارستان، به جایی که هنوز به هوش بود و میشنید یک نفر گفت این مرد زنده نمیماند و آمپولی بزنید تا خلاص شود، به آنجا که او با حالی نزار چشم باز کرد و گفت نه من نمردهام، زندهام.
از اینجای کار به بعد دیگر در یاد محمود نیست، این که در اتاق عمل چه شد، میلگرد چطور از لای گوشت و پوستش بیرون آمد، روزهایی که در اتاق مراقبتهای ویژه بود، چند روزی که به کما رفت و البته روزی که مُرد.
محمود در یکی از روزهای بهار 90 دارفانی را وداع گفت، روی تخت بیمارستان. تن بیجان او را به سردخانه بردند، در همان کشوهای آهنی هولآور که درش قفلی بزرگ دارد و آنقدر کوچک است که جای جم خوردن درآن نیست.
در یکی از همین کشوها اما محمود به زندگی بازگشت: «هیچ چیز یادم نیست، فقط یادم مانده خیلی سردم بود و داشتم یخ میزدم. میگفتند یکی از پرسنل سردخانه سروصدایی شنیده و در کشو را بازکرده و دیده من حرکت میکنم. بعد هم برای آوردن کمک رفته.»
این باید نقطه اوج زندگی محمود باشد مردی که میتوانست مثل بقیه آدمها بمیرد و بلیت سفرش به آخرت یکطرفه باشد، مردی که ممکن بود آن پرسنل سردخانه متوجه حرکتش نشود و او در آن دخمه آهنی در انزوا و وحشت خفه شود، اما او خوششانس بود و یک بار دیگر متولد شد مثل یک نظرکرده.
معلق در ماورا
بازگشتگان از آن دنیا موجودات جالب و مرموزی هستند. بعد از خداحافظی موقت روح از جسم، آنها چیزهایی دیدهاند که محال است در این عالم خاکی و با چشم سر دیده شود. همه اینها وقتی لب باز میکنند، نشانیهایی از معلق بودنشان میان این دنیا و آن دنیا میدهند که اغلب شبیه هم است، جایی پرابهام، ناشناخته و پرعبرت.
محمود هم آدرس جایی را میدهد که نه با یقین اما به احتمال زیاد میتوان به برزخ تشبیهاش کرد: «نمیدانم کجا بودم، دو نفر همراهم میآمدند و چیزهایی را نشانم میدادند. خودم کنار یک حوض بودم، اما از دور بیابانی را دیدم که وسطش پارچهای سیاه پهن شده و چند آدم رویش نشسته بودند. دقت که کردم همه شکل میمون بودند، ترسناک، ناله میکردند، عطش داشتند، میگفتند هر سه روز یکبار نصف لیوان به اینها آب میدهند. بعد یک مرد درشت اندام آمد سراغم، گفت چرا به پدرت بیاحترامی کردی، بعد یک نفر از بالا معلق شد و مرا نشان داد و گفت این چرا اینجاست، ولش کنید، حسین باید اینجا باشد، بعد مرا انداختند توی یک باغ، همه جا سبز بود و چمن.»
محمود منقلب است. نمیخواهد ادامه دهد. اشک ماسیده توی چشمهایش اما میخواهم باز هم بگوید از خاطرات یک مسافر لاهوت: «خانمی را میدیدم که قبلا در مشهد دیده بودمش، گفته بود کیف پولش را دزدیدهاند و من به او پول دادم. آن زن نزدیک من بود، همان صداهایی که از من میپرسیدند، گفتند این مرد آبروی یک آدم را خریده.»
محمود صورتش را میان دو دستش مخفی میکند و آرام میگرید. او چهارسال مدام با این تصاویر زندگی کرده، با خاطره دالانهای دایرهای شکل، چهرههای ناشناس، صداهای جدی، یک ساختمان شیشهای بلند و مادرش که روی این ساختمان بالا و پایین میرفت.
اما اینها دغدغه ذهن آشفته محمود نیست. میگوید هر چه بود تمام شد، حسنش این که دیگر از مرگ نمیترسد، برخلاف مارگزیدهای که از ریسمان سیاه و سفید میترسد. درد او درد زنده ماندن است، درد عوارض ناشی از مرگ و عواقب یک سفر ناتمام.
رنجهای یک سفر
دست میکشد پشت جمجمهاش و رد گم شده خط بخیه میان موها هویدا میشود: «اینها همه پلاتین است، حتی نخاعم» و به استخوان جمجمه و پشت گردنش اشاره میکند. دست چپ محمود جان ندارد، پای چپش نیز. این را از راه رفتنش میتوان فهمید. میگوید فقط به پهلوی راست میخوابد چون درد، سمت چپ را احاطه کرده، با این حال درد محمود فقط اینها نیست. او کارش را از دست داده و برای گذران زندگی در مضیقه است؛ شاید بعضی شبها برای نان خالی.
این باید دشوارترین بخش زندگی محمود باشد، مردی که میتوانست مثل بقیه آدمها بمیرد و بلیت سفرش به آخرت یکطرفه باشد؛ مردی که ممکن بود آن کارگر سردخانه متوجه حرکتش نشود و او درآن دخمه آهنی در انزوا و وحشت خفه شود و برای همین به چشم ما آدم خوشبختی است، اما او از رنجی میگوید که عارضهای ناشی از مرگ است و عاقبت یک سفر نیمه تمام.
افزایش نگرانکننده حوادث ناشی از کار
رئیس کانون انجمنهای صنفی کمیتههای حفاظت فنی و بهداشت کارکشور، بهار امسال آماری تاملبرانگیز را اعلام کرد که نشان میداد، در یک دهه گذشته 38درصد حوادث ناشی از کار به مشاغل ساختمانی مرتبط بود، اما این آمار اکنون در کل کشور به 42 درصد و در شهر تهران به 52 درصد افزایش یافته است.
معنی این آمارها مطلوب نبودن میزان ایمنی در مشاغل ساختمانی است که به گفته ابوالفضل منصوری، سالانه 30 هزار میلیارد تومان ضرر مالی به کشور تحمیل میکند.
این در حالی است که براساس اعلام دفتر آمار و محاسبات اقتصادی و اجتماعی سازمان تأمین اجتماعی، وسایل بیحفاظ، وسایل معیوب، به کار نبردن وسایل حفاظتی، ازدحام و بینظمی تجهیزات، لباس خطرناک، فقدان آموزش، نور ناقص و تهویه نامطلوب به ترتیب از مهمترین عوامل ایجاد حوادث ناشی از کار است، یعنی عواملی که با اصلاح آنها میتوان حوادث ناشی از کار را پیشگیری کرد
جوانی چندی قبل با مراجعه به گشت کلانتری مرزداران اعلام کرد، دو زن از او زورگیری و سرقت کردهاند. مالباخته پس از معرفی به پایگاه دوم پلیس آگاهی تهران بزرگ، در اظهاراتش به کارآگاهان گفت: «ساعت ١٥ روز حادثه، مقابل دستگاه عابربانک در بلوار مرزداران، ایستاده بودم که خانم جوانی با ظاهری آراسته از من خواهش کرد مبلغ ٢٠٠ هزار تومان را ازطریق تراکنش مالی به حساب کارت وی منتقل کنم و در عوض این مبلغ را به صورت نقدی تحویل بگیرم. من نیز درخواست این خانم را انجام دادم و برای گرفتن مبلغ ٢٠٠ هزار تومان پول خود، همراه این خانم به محل پارک یک دستگاه خودروی پژو ٢٠٦ نقرهای رنگ که در آن خانم دیگری پشت فرمان ماشین نشسته بود، مراجعه کردم.
در زمان تحویل گرفتن پول، این دو خانم تعارف کردند اگر مسیر من با آنها مشترک است، میتوانند مرا تا قسمتی از مسیر مشترک برسانند. من نیز به قصد آنکه زودتر به منزل برسم، درخواست آنها را قبول کردم و سوار ماشین آنها شدم. بهمحض حرکت ماشین، ناگهان این دو خانم با چاقو به من حملهور شدند و با تهدید مبلغ یکمیلیون و ٢٠٠ هزار تومان وجه نقد، یک رشته دستبند طلا، کیف حاوی لپتاپ و عابربانک مرا گرفتند و بهسرعت از محل متواری شدند».
کارآگاهان با توجه به شیوه و شگرد سرقت، با مراجعه به شعبه بانک و بررسی تصاویر دوربینهای مداربسته، موفق شدند تصویر یکی از متهمان و همچنین شماره پلاک خودروی پژو ٢٠٦ نقرهای رنگ را شناسایی کنند. با شناسایی آخرین مالک خودرو، کارآگاهان اطلاع پیدا کردند این اتومبیل متعلق به یکی از مجرمان سابقهدار به نام «یاسمین.م» (٢٨ساله) است که سال گذشته به اتهام سرقت منزل در منطقه بلوار فرحزاد، به همراه یکی از دوستانش به نام «آتنا.الف» (٣٢ساله) دستگیر شده بود و درحالحاضر، هر دو نفر با تأمین قرار وثیقه آزاد هستند.
با شناسایی تصویر یاسمین از سوی مالباخته و احتمال همدستی آتنا در سرقت اخیر، عکس وی به مالباخته نشان داده شد که بلافاصله آتنا نیز شناسایی شد. پس از آن، کارآگاهان با مراجعه به محل سکونت آنها در مناطق پاسداران و سعادتآباد، هر دو نفر را دستگیر و به پلیس آگاهی منتقل کردند. هر دو متهم پس از برخورد حضوری با شاکی پرونده، بهصراحت جرم خود را پذیرفتند و به سرقت به شیوه زورگیری اعتراف کردند. سرهنگ کارآگاه سعدالله گزافی، رئیس پایگاه دوم پلیس آگاهی تهران بزرگ، با تأیید این خبر گفت: با توجه به اعتراف صریح هر دو متهم، قرار قانونی ازسوی مقام قضائی صادر شده و تحقیقات برای شناسایی سایر جرائم ارتکابی و همچنین سرقتهای مشابه از سوی متهمان در دستور کار کارآگاهان قرار گرفته است. پلیس در اینباره هشدار داد: بهخاطرسپردن دقیق مشخصات ظاهری سارقان به عنف و همچنین وسایط نقلیه آنها، بهترین روش برای کمکرساندن به پلیس برای شناسایی و دستگیری این گروه از سارقان است.
وی ادامه داد: ماموران انتظامی شهرستان ارومیه با انجام یکسری اقدامات اطلاعاتی، موفق شدند سارق محتویات داخل خودروها را شناسایی کنند، در استعلامهای صورتگرفته مشخص شد که متهم مذکور از سارقان حرفهای و سابقهدار است.
این مسئول خاطرنشان کرد: پس از شناسایی مخفیگاه متهم، ماموران به صورت نامحسوس، متهم را تحت نظر قرار داده و این متهم را شب گذشته حین سرقت از یک خودرو دستگیر کنند.
فرمانده انتظامی ارومیه ادامه داد: متهم دستگیر شده در بازجوییهای پلیسی به ۲۰ فقره سرقت از محتویات داخل خودرو را در این شهرستان اعتراف کرد.
این مسئول اذعان داشت: این سارق پس از انتقال به مقر پلیس جهت سیر مراحل قانونی بعدی تحویل مقامات قضائی شهرستان ارومیه شد.
صمدپور ادامه داد: از شهروندان ارومیه درخواست میشود نکات ایمنی را در خصوص مراقبت از اموال شخصی انجام داده و در صورت وقوع سرقت سریعا با پلیس ۱۱۰ تماس گرفته و ماموران انتظامی این شهرستان را در جریان قرار دهند.
وی با بیان اینکه سرقت از جمله جرائم تاثیرگذار در جامعه بوده، افزود: وجود سرقت در جامعه سبب ایجاد ناامنی در جامعه شده لذا مبارزه با این نوع جرم از اولویتهای مهم انتظامی استان قرار گرفتهاست.
فرمانده انتظامی ارومیه با اشاره به تلاش شبانهروزی ماموران انتظامی ارومیه در راستای کاهش سرقت در ارومیه، ادامه داد: در راستای فعالیت و تلاش ماموران خدوم نیروی انتظامی این شهرستان شاهد کاهش ۲۰ درصدی سرقت در شهرستان ارومیه در مقایسه با مدت زمان مشابه سال گذشته خبر داد.
این مسئول با اشاره به اینکه در طول هشت ماه امسال ۸۲۹ نفر سارق در شهرستان ارومیه دستگیر شدند، ادامه داد: از این تعداد سارق ۵۶۲ نفر معتاد بودند.
صمدپور با بیان اینکه بیشترین سارقان دستگیر شده معتاد هستند، ادامه داد: باید با تمام توان در جهت ترک اعتیاد معتادان جامعه تلاش کنیم تا بتوانیم علاوه بر کاهش جرائمی همچون سرقت به خود افراد نیز یاری برسانیم.
وی در ادامه سخنان خود هوشیاری مردم را در رابطه با مراقبت از اموالشان مهمترین راهکار در جهت کاهش سرقت و یاری رساندن به پلیس عنوان کرد و از صاحبان خودروهای سواری درخواست کرد که برای امنیت بیشتر خودروهای خویش را به لوازم ایمنی نظیر دزدگیر، سوییچ مخفی، قفل فرمان، قفل پدال، قفل سوییچی و سایر وسایل تأخیری و بازدارنده مجهز کنند.
حسن کورهبلاغی پیش از ظهر امروز در جمع خبرنگاران با اشاره به رشد ۲۳ درصدی جرائم سایبری در آذربایجان غربی در ۹ ماهه امسال نسبت به مدت مشابه سال گذشته، اشاره کرد و اظهار داشت: حدود ۴۰ درصد از این جرائم فضای مجازی در حوزه اخلاقی، ۳۵ درصد در حوزه اقتصادی بوده است.
وی اضافه کرد: در طول ۹ ماه امسال شاهد افزایش جرائم اخلاقی و کاهش ۳۲ درصدی جرائم اخلاقی و کاهش ۳۲ درصدی جرائم اقتصادی خبر داد.
رئیس پلیس فتای فرماندهی انتظامی آذربایجان غربی از کشف ۹۲ درصدی جرائم سایبری در ۹ ماه امسال خبر داد و میانگین سنی متهمان دستگیر شده را ۱۷ تا ۲۶ سال عنوان کرد و افزود: ارزش ریالی پروندههای مکشوفه بیش از ۲ میلیارد و ۳۲۹ میلیون است.
این مسئول خاطرنشان کرد: از ابتدای امسال تاکنون طرحهای مختلف نظیر مبارزه با شرط بندی آنلاین، مبارزه با فروش داروهای غیرمجاز در فضای مجازی و… در سطح استان به اجرا درآمده است.
کورهبلاغی ادامه داد: در راستای ارتقای سطح آگاهیهای عمومی شهروندان و نیز پیشگیری از وقوع جرائم سایبری، ۸ هزار و ۸۷۰ برگه بروشور با محتوای آموزشی در بین شهروندان توزیع و بیش از ۹۲ عنوان بنر در استان نصب شد.
وی به پخش ۱۸ برنامه با موضوع جرائم سایبری از صدا و سیمای مرکز آذربایجان غربی، برگزاری ۲۵۰ نشست، جلسه و کلاسهای آگاهسازی در مدارس، مساجد و ادارات با حضور کارشناسان پلیس فتا در سطح استان اشاره کرد.
رئیس پلیس فتای فرماندهی انتظامی آذربایجان غربی گفت: تلاش در جهت دستیابی به شاخصهای ابلاغی نیروی انتظامی و افزایش کشفیات با ناامن کردن فضای مجازی برای مجرمان، ارائه آموزش همگانی و ارتقاء سطح دانش سایبری برای کاربران در مدارس و مراکز علمی را از جمله برنامههای در نظر گرفته شده پلیس فتای استان است.
این مسئول، افزایش سطح آگاهیهای شهروندان با استفاده از ظرفیت رسانه در جهت کاهش و پیشگیری از جرائم سایبری، تلاش در جهت کاهش مدت زمان مابین وقوع تا کشف پروندهها، استفاده بهینه از ظرفیت همکاران پلیس افتخاری از سایر اولویتها و برنامههای پلیس فتای استان عنوان کرد.
کورهبلاغی بر برخورد قاطع با مخلان نظم و امنیت در فضای مجازی در استان تاکید کرد و افزود: در این راستا ماموران خدوم پلیس فتای استان با تمام توان تلاش میکنند.
وی با بیان اینکه نشر اکاذیب، هتک حیثیت و کلاهبرداری اینترنتی و برداشت های غیرمجاز از جمله از جرائم مهم اینترنتی است، افزود: استفاده درست و با امنیت بالا از فضای مجازی یکی از مهمترین راهکار در جهت جلوگیری از بروز تخلفات اینترنتی است.
شاید با دیدن این عکسها متاثر شوید و یا حتی حالتان بد شود اما باید قبول کرد که جهان، همیشه جای خوبی برای زندگی نبوده است و در طول تاریخ چند هزار ساله بشر فجایعی به وقوع پیوسته است که واژه هایی مثل نوع دوستی یا حقوق بشر تبدیل به قصه و شوخی شده اند. هنوز هم که هنوز است در خاورمیانه یا آفریقا شاهد بروز جنایات و نسل کشی هایی هستیم که اگر وحشیهای ماقبل تاریخ زنده بودند و این فجایع را می دیدند چه بسا کمپین صلح راه اندازی می کردند!!
مجله مهر- عطیه همتی: « آقا داماد چه کاره هستند؟» «مدیر یک کانال پرطرفدار در تلگرام هستند.» احتمالا شما هم این دو جمله را بارها در شوخی های تلگرامی خوانده اید. اما این دو جمله اصلا چیز غیرواقعی و عجیب و غریبی نیستند. این روزها مدیر کانال تلگرام بودن یکی از شغل های پردرآمد است و تنها زیرساختی که لازم دارد داشتن یک اینترنت پرسرعت است. آقای «رضا راد» با نام مستعار «منصور قیامت» یکی از همان خوره های اینترنت است که از روزی که پایش به فضای مجازی باز شد توانست از این پشت کامپیوتر نشینی درآمد کسب کند. حالا بعد از ۱۰ سال و در سن ۳۱ سالگی مدیریت کانال گیزمیز را با حدود ۷۰۰ هزار عضو به عهده دارد و هر روز ساعت ها برای به روز رسانی کانالش وقت صرف می کند. منصور قیامت مهمان ما در مجله مهر شد تا درباره خودش، تلگرام و شغل عجیب و غریبش گپ بزنیم:
در الکسا به رتبه زیر ۱۰۰ رسیدم
«رضا راد» متولد تیر ۱۳۶۳ در شهر قم است. کارشناسی مترجمی زبان انگلیسی دارد و از ۱۰ سال پیش که پایش به اینترنت و فضای مجازی باز شده با نام « منصور قیامت» فعالیت می کند:« روزهای اول دانشگاه یک آهنگی از خواننده ای به همین نام می خواندم. از همان موقع بچه های دانشگاه این اسم را رویم گذاشتند. اوایل کارم در اینترنت هم وقتی می خواستم عضو یک انجمن شوم دنبال یک نام کاربری دهان پرکن می گشتم که خاص هم باشد. برای همین کلمه «قیامت» را انتخاب کردم. بعد هم که وبلاگ زدم از همین اسم استفاده کردم تا اینکه به همین نام مشهور شدم. نام وبلاگم این بود: قیامت واقعی همین جاست.» نشستن پای کامپیوتر و گشت زدن در فضای مجازی بزرگترین قسمت زندگی قیامت است. آنقدر که روزانه در وبلاگش ۱۰۰ پست می گذاشته و برای جمع کردن این پست ها ساعت ها وقت صرف می کرده تا اینکه به رتبه ۱۰۰ ایران در الکسا می رسد: «در وبلاگ هیچ سررشته ای نداشتم فقط از عکس، شعر، جوک و کلا مطالبی که به نظرم جالب می آمد را در وبلاگم قرار می دادم. آن موقع بود که استعداد خودم را در این زمینه کشف کردم که چقدر خوب می توانم جذب مخاطب کنم. بعد دیدم «بلاگفا» امکاناتش کم است وارد «بلاگ اسپات» شدم. در آنجا در عرض ۴ماه به رتبه زیر ۱۰۰ ایران رسیدم. اصلا نمی دانستم الکسا چیست. بقیه کامنت می گذاشتند که خبر داری چه کار کرده ای؟»
در خواستگاری می گویم «وب مستر» هستم
چت های زیاد و بی مورد یکی از کارهای بیهوده ای است که قیامت می گوید حسابی وقتش را با آن تلف کرده است آنقدر که ۶ اکانت یاهو مسنجری که داشت همگی از آی دی های مختلف پر شده بود و دیگر ظرفیت نداشت.« متاسفانه یکی از ناراحتی هایم این است که عمرم را سر همین چت کردن تلف کردم. رسیدم به جایی که کلا چت کردن را کنار گذاشتم. من خیلی درگیر اینترنت بودم و الان هیچ دوستی ندارم. در مهمانی های فامیلی شرکت می کردم ولی دوست درست و حسابی نداشتم. آن موقع ها فامیل ها و آشناها همیشه می گفتند مگر می شود از اینترنت پول در آورد؟ من برعکس بقیه هیچ وقت در کارم مشوق نداشتم. زمانی هم بوده که بیرون کار کنم. اما در حال حاضر شغلم همین کارهای اینترنتی است. مگر شما چطوری پول در می آورید؟ خب کانال هم یک رسانه است. من هم مدیر یک رسانه هستم. خانواده ام اوایل مخالف بودند می گفتند این کار آینده دار نیست البته راست هم می گفتند چون کار سازماندهی شده ای نیست ولی خب من درآمدم خوب است. خیلی مهم است آدم شغلش را دوست داشته باشد. من واقعا عاشق شغلم هستم ولی مادرم وقتی می رود خواستگاری باید برایشان حسابی توضیح بدهد وگرنه متوجه نمی شوند. بعضی ها که از همان پشت تلفن شغلم را نمی فهمند و فکر می کنند بیکارم و رد می کنند. (خنده) نام شغل ما «وب مستر» است.»
هر تبلیغ ۵۰۰ تا ۶۰۰ هزارتومان درآمد
اولین حقوق مجازی قیامت از گذاشتن یک بنر در وبلاگش شروع می شود که در آمدش ماهی ۸ هزارتومان بود. بعد این موضوع در ادامه به فروش سریالهای کره ای و جومونگ های مختلف می رسد: « یک زمانی سریال های کره ای بیننده زیادی داشت من هم رفتم و درخواست همکاری برای فروش دادم. اتفاقا خیلی هم فروختم و سود کردم.» قیامت درآمد ماهانه اش از تبلیغات اینترنتی را لو نمی دهد و فقط به دادن نرخ پست های تبلیغاتی در کانالش اشاره می کند: « درآمد را به زبان خودم نمی گویم اما حدودش را همه می دانند. تبلیغات در گیزمیز بین ۵۰۰ تا ۶۰۰ هزارتومان است که تا سه هفته آینده رزو شده است. معمولا هم روزی ۲ تا تبلیغ بیشتر نمی گذارم. چون کیفیت کانال برایم خیلی مهم است. من آدم وسواسی هستم. آنقدر که در تمام این ۱۰ سال تنهایی کار کردم. خیلی ها در این چندسال به من گفتند دمتان گرم تیم تان خیلی خوب است و وقتی فهمیدند من تنهایی کار می کنم تعجب کردند. برای گذاشتن تبلیغات هم خیلی وسواس دارم. اینکه متنش چه چیزی باشد و یا چه زمانی منتشر شود برایم مهم است. بنابراین یکی از تبلیغات را شب قبل خواب و دیگری را هم ظهر قبل از ناهار می گذارم. در طول روز هم حدود ۳۰ تا تماس برای گذاشتن تبلیغ دارم که شاید جز دو تماس بقیه را جواب نمی دهم. چون اصلا نیازی به جواب دادن ندارم. حتی برخی هم می گویند باید برای تبلیغ قرارداد ببندیم که من اصلا چنین اعتقادی ندارم من در چت شماره کارت می فرستم آنها هم باید کارت به کارت کنند. حالا این تبلیغات برای برخی بازدهی خوب داشته پیام داده اند و گفتند که حلالت باشد. برخی هم فحش دادند و گفتند بازدهی برایشان نداشته است.» با اینکه آقای مدیر درآمدش را لو نمی دهد با یک حساب سرانگشتی می توان حدس زد که باید ماهیانه بالای ۳۰ میلیون تومان درآمد داشته باشد.
کانال یک میلیون نفری حدود یک میلیارد تومان می ارزد
اسم عجیب و غریب گیزمیز هم سوال بعدی ما می شود که این اسم از کجا می آید؟« من وقتی خواستم برای سایتم یک دامین بگیرم. اصرار داشتم که دات کام باشد. برای همین هرکلمه معنی داری که وارد می کردم پیش از من آن را گرفته بودند. هرکلمه بی معنی هم که وارد می کردم انگار به زبان های خارجی معنی داشت چون آن ها را هم گرفته بوند. تا اینکه کلمه «گیزمیز» به ذهنم رسید. به نظرم هم یک اسم فان بود و ۶حرف بیشتر نداشت. برای همین ثبتش کردم. بعد هم با ورود کانال به تلگرام این اسم را ادامه دادم.» درحین مصاحبه که منصور قیامت روبرویمان نشسته است در کانال تلگرامی اش پیام های جدیدی اضافه می شود و این موضوع سوال ما می شود: « من از قبل یک سری از پست ها را آماده می کنم و به تازگی همکار جدیدی به کار اضافه کرده ام که در غیاب من پست ها را در گیز میز منتشر می کند. شما اگر یک نصفه روز از رقبایت جا بمانی دیگر جاماندی و بعد فایده ای ندارد. برخی کلی برای عضو جمع کردن پول های سنگین خرج می کنند. اما من به این کارها اعتقادی ندارم. یک بار هم سی هزارتومان برای تبلیغ دادم که هیچ فایده ای نداشت. من خبر دارم که شبکه های ماهواره ای یک میلیارد تومان پول می گیرند و یک کانال با یک میلیون عضو به شما می فروشند. بعضی هم با پست های غیراخلاقی سعی می کنند آدم جمع کنند. اما من پست هایم همه خانوادگی است و بیشتر عضوهایم هم به خاطر کپی و فوروارد پست هایم اضافه شده اند. اواسط رشدمان خیلی بالا بود و به روزی ۱۴هزارنفر رسیده بود. اما الان به ۷ هزارنفر در روز تقریبا رسیدیم. من وقتی شروع به کار کردم برخی کانال ها سی هزار فالوئر داشتند. »
پلیس فتا حواسش به همه چیز نیست
آقای قیامت می گوید که دوست دارد به عنوان یکی از مدیران پرطرفداران تلگرام با مسئولین وزارت ارتباطات تعامل داشته باشد و به گفته خودش اگر کاری از دستش برمی آید انجام دهد اما تاکنون هیچ کدام از مسئولین سراغش نیامدند: « به نظرمن باید این تعامل وجود داشته باشد اتفاقا من از پلیس فتا و فیلترینگ واقعا تقاضا می کنم که روی کانال های تلگرام و کارهای ما نظارت کنند. اگر جایی مشکلی پیش آمد تذکر بدهند. ماهم حتما به آن عمل می کنیم. اینطوری نباشد که بعد وارد عمل شوند. اتفاقا برخی کانال ها خیلی مستهجن هستند که باید فیلتر شوند. به نظرمن متاسفانه پلیس فتا حواسش به همه چیز نیست.» با این حال آقای قیامت می گوید بسیاری از جامعه شناسان و دانشجویان و فعالان حوزه ارتباطان برای بررسی و تحقیق سراغش آمدند و از او درباره این کار پرس و جو کرده اند.
تلگرام فیلتر شود عین خیالم نیست!
با این همه فشار کاری و تبلیغات و درآمد چند ۱۰ میلیونی آقای قیامت یک ماشین «لیفان ۶۲» و یک گوشی «هوآوی» دارد که در طول مصاحبه فقط به خواست ما یک بار از جیبش بیرون می آورد. بارها هم تاکید می کند که این گوشی به دست بودن اصلا چیز خوبی نیست و زمانی که از پشت میز کارش بلند می شود دیگر خودش را با تلفن همراهش سرگرم نمی کند. قیامت اعتراف می کند که جز کارهای اینترنتی کار دیگری بلد نیست ولی از فیلتر شدن تلگرام هم هیچ ابایی ندارد: « من پیش از ورود به تلگرام داشتم از دنیای اینترنت می رفتم اما کانال، دقیقا همان چیزی بود که می خواستم برای همین پابند شدم. خیلی ها به من می گویند اگر تلگرام فیلتر شود نمی ترسی؟ چون کانالت حیف است. من همیشه گفتم اگر فیلتر شد، حداقل یک خوبی دارد که به زندگی مان می رسیم؛ چون واقعا تمام وقتمان را از دست دادیم. من واقعا جوانی ام پای اینترنت رفت. اینترنت درک، شعور ودانشم را بالا برد. درآمد نسبتا مناسبی هم بدست آوردم. توانستم توانایی هایم را به خودم و بعد به دیگران ثابت کنم. اما مهم ترین نکته منفی اش این بود که اصلا نتوانستم جوانی کنم. من بخواهم مسافرت بروم با بدبختی سه روز جایی می روم و باید سریع برگردم. چون باید کانال را به روز کنم.اینطوری نمی شود زندگی کرد. اما تا زمانی که هستم به اعتبار و کیفیت کارم اهمیت می دهم. اگر گیزمیز را ول کنم اعتبار ۱۰ ساله ام کاملا خدشه دار می شود. منصور قیامت اگر موفق بوده به خاطر این است تمام وقت کار کرده . حالا اگر تلگرام فیلتر شود بزرگ ترین فایده اش این است که به زندگیمان می رسیم. من هم آدم طماعی از نظر مادی نیستم. کارم را هم کرده ام و همه فهمیده اند منصور قیامت می تواند.»
توفیقی مدیر شرکت پخش فراورده های نفتی منطقه اورمیه ضمن بازدید از وضعیت ارائه خدمات به رانندگان در جایگاه کنترل فروش مرزی بازرگان در جلسه کمیته بحران استان شرکت و ضرورت امدادرسانی به رانندگان ترانزیت گرفتار در سرما و کولاک مرزبازرگان و همچنین مرز گوربولاغ کشور ترکیه بزرگترین دروازه گمرکی ایران به ترکیه و اروپا تاکید کرد.
در این جلسه مقرر گردید بالغ بر ۸۰۰۰ لیتر نفت سفید و ۲۰۰۰ لیتر نفتگاز در بین رانندگان ترانزیت ایرانی و ترکیه ای گرفتار در برف و کولاک آن سوی مرز ایران توزیع گردد که بلافاصله بعد از جلسه فوق دستور توزیع ۱۰ هزار لیتر سوخت حرارتی را با نظارت سرپرست ناحیه بازرگان و در گالن های ۲۰ لیتری در بین رانندگان ایرانی و خارجی گرفتار در سرما و کولاک بی سابقه مرز گوربولاغ ترکیه را صادر شد.
بر پایه این گزارش سوخت حرارتی از شبانگاه روز سه شنبه ۱۵ دی ماه بصورت رایگان در حال توزیع میباشد.
گفتنی است آذربایجان غربی به دلیل همجواری با سه کشور از مهمترین پایانههای ترانزیتی کشور محسوب می شود
با حضور سردار نامی، جانشین حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس کشور، سردار سرتیپ دوم پاسدار "سعید قربان نژاد" به عنوان مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس استان آذربایجان غربی معرفی شد.
سردار "سعید قربان نژاد" از رزمندگان دوران پر افتخار دوران دفاع مقدس است که در منطقه آذربایجان غربی، رشادت ها و فداکاری های این رزمنده اسلام بر کسی پوشیده نیست.
وی همچنین سمت هایی از جمله جانشین سپاه شهداء آذربایجان غربی و فرمانده سابق منطقه مقاومت بسیج سپاه استان را در کارنامه خود دارد.
گفتنی است، سرهنگ مصطفی رضوی از نیروهای سرافراز ارتش جمهوری اسلامی سمت مدیرکلی حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس آذربایجان غربی را پیش از این بر عهده داشت.
وی به مدت دو سال در این استان تلاش کرد و از جانبازان هشت سال دوران دفاع مقدس است.
این مراسم با حضور فرماندهان نظامی و انتظامی، نماینده ولی فقیه در آذربایجان غربی،در سالن اجتماعات موزه دفاع مقدس برگزار شد
هوشنگ عطاپور در نشست تخصصی دبیران سازمان های مردم نهاد جوانان آذربایجان غربی اظهار کرد: هم اکنون بیش از دو و نیم میلیون معتاد در سطح کشور وجود دارد که 75 هزار نفر از جمعیت 3.2 میلیون نفری استان دچار این ناهنجاری اجتماعی شده اند.
وی افزود: بیش از 44 درصد جرایم زندانیان استان مربوط به اعتیاد و مواد مخدر و 24 درصد نیز مربوط به جرم سرقت و دزدی است.
مدیرکل امور اجتماعی و فرهنگی استانداری آذربایجان غربی با اشاره به این که بیش از 35 هزار زن سرپرست خانوار و 10 هزار زندانی در استان وجود دارد، گفت: این افراد نیز در معرض انواع ناهنجاری اجتماعی قرار دارند.
وی بیان کرد: هر ساله بیش از 20 درصد به تعداد پرونده های تخلفات و جرائم استان آذربایجان غربی افزوده می شود.
عطاپور ادامه داد: اغلب ناهنجاری و آسیب های اجتماعی در استان و کشور ریشه در مشکلات اقتصادی دارد که دولت با تدبیر خود سعی در بهبود این وضعیت دارد ولی بعضی افراد با بر هم زدن فضا سعی در ایجاد ناآرامی و خلل در کار دولت دارند.
وی اظهار کرد: درآمد دولت در سال 91 بیش از 120 میلیارد دلار بود که الان در خوشبینانه ترین حالت به رقمی حدود 18 میلیارد دلار تنزل کرده که با این درآمد مدیریت امور اجتماعی و حمایتی کاری سخت است.
عطاپور گفت: در سال 95 اگر سرمایه گذار خارجی جذب نکنیم شاهد رکورد مالی فراوان و مشکلات اقتصادی جبران ناپذیری خواهیم شد و باید بدون فرصت سوزی و از دست دادن زمان، چاره ای برای جذب سرمایه گذاران خارجی و ایجاد ارتباطات اقتصادی بین المللی بجوییم.
وی در خصوص میزان یارانه پرداختی افراد تحت تکفل بهزیستی از سال 78 تاکنون گفت: یارانه بهزیستی به معلولین با گذشت 16 سال همچنان 500 هزار ریال می باشد و باید اذعان کرد که کشور ایران در مقایسه با سایر کشورها در زمینه پرداخت دستمزد و حقوق بخش های دولتی و خصوصی 400 درصد عقب مانده است.
عطاپور افزود: در صورت ادامه روند کاهشی قیمت نفت و در صورت ثابت ماندن در قیمت 30 دلار، دولت تنها توانایی پرداخت حقوق کارمندان را خواهد داشت و هیچ بودجه ای نمی تواند برای کارهای عمرانی و خدمات اجتماعی در نظر گرفته شود.
وی گفت: با توجه به قرار گرفتن در آستانه انتخابات مجلس خبرگان و مجلس شورای اسلامی، سازمان های مردم نهاد اجتماعی نباید وارد جریان ها و جبهه بندی های سیاسی شوند و باید با هدف توسعه فعالیت های اجتماعی اداره شوند.
عطاپور ادامه داد: ظرفیت سازمان های مردم نهاد استفاده از جوانان برای رسیدن به تجارب مدیریتی است تا در آینده آنها بتوانند با ایجاد یک کسب و کار اقتصادی به سر و سامان برسند.
وی از تصمیمات مسرت بخش دولت در ایجاد 80 خانه جوان در سطح کشور خبر داد و افزود: امید می رود سهم آذربایجان غربی از این طرح ملی، ایجاد و راه اندازی دو باب خانه جوان باشد.
مدیرکل امور اجتماعی و فرهنگی استانداری آذربایجان غربی اظهار کرد: شهر ارومیه با توجه به تکثر فرهنگی، تنوع قومیتی و زیر ساخت های تاریخی، ظرفیت و پتانسیل تبدیل شدن به قطب گردشگری ایران را دارد که این امر نیازمند عزم جمعی و تعامل همگانی است.
در راستای مبارزه با قاچاق کالا و ارز مأموران فرماندهی انتظامی خوی اقدام به کنترل و رصد محورهای ارتباطی این شهرستان کردند.
وی
افزود: در این خصوص پلیس موفق به شناسایی سه دستگاه کامیون در محور ماکو
به خوی شده و در یک عملیات غافلگیر کننده آنها را متوقف و مورد بازرسی قرار
دادند.
فرمانده انتظامی خوی گفت: از این سه کامیون در مجموع 126 دستگاه یخچال خارجی قاچاق به ارزش پنج میلیارد ریال کشف و ضبط شد.
احمدی
تصریح کرد: در این راستا سه دستگاه خودروی کامیون توقیف و سه نفر نیز
دستگیر و با تشکیل پرونده مقدماتی جهت سیر مراحل قانونی تحویل مراجع ذی
صلاح قضایی شدند.
کلاس ۴۰۳ داوری درجه سه تکواندو از امروز در ارومیه آغاز شد.
این دوره آموزشی امروز عصر با حضور مدیرکل اداره ورزش وجوانان آذربایجان غربی آغاز شد.
مدرسی این دوره داور پیشکسوت و درجه یک بین المللی فدراسیون تکواندو داوود فلاح بر عهده دارد.
تکواندو کاران بعد از طی دوره به صورت علمی و عملی در آزمون شرکت خواهند کرد و قبولین موفق به کسب مدرک درجه سه داوری تکواندو خواهند شد.
محمد ستار پور، رییس کمیسیون خدمات شهری و محیط زیست شورای اسلامی شهر اورمیه با بیان اینکه شهر اورمیه جزو ۱۰ شهر آلوده کشور است، بیان کرد: اجرای طرح هایی همچون دهکده گل و گیاه در کاهش آلودگی هوا بعلت تولید اکسیژن بسیار موثر است.
وی با اشاره به آلودگی هوا اورمیه، اظهار کرد: در مقوله آلودگی هوا اورمیه، سوخت خودروها به میزان ۷۲ درصد، سوخت کارخانه ها به میزان ۱۵ درصد و سیستم های گرمایشی به میزان ۱۵ درصد سهیم هستند.
ستار پور استفاده از وسایل حمل و نقل عمومی و کاهش سفرهای غیر ضروری درون شهری در پیشگیری از آلودگی هوا، انتقال صنایع آلاینده به خارج از شهر،الزام مالکین خودروها برای انجام معاینات فنی دوره ای، توجه به کارکرد کمربند سبز به عنوان فیلترهای طبیعی، حمایت از پایان نامه های دانشجوئی ، پروژه های تحقیقاتی و مطالعاتی در ارتباط با کاهش آلودگی هوا حمل ونقل ترافیک، ستفاده از انرژیهای پاک و کاهش سوخت فسیلی را از جمله راهکارهای کاهش آلودگی زیست محیطی عنوان کرد.
وی با بیان اینکه ۳۰ درصد از ناوگان شهری اورمیه با میانگین عمر بیش از ۱۰ سال فرسوده است، عنوان کرد: یکی از سیاست های شورا و شهرداری اورمیه تجهیز و نوسازی و توسعه ناوگان حمل نقل عمومی است.
رییس کمیسیون خدمات شهری و محیط زیست شورای اسلامی شهر اورمیه با اشاره به اقدامات شورای اسلامی شهردر راستای جلوگیری از آلودگی شهر اورمیه، ابراز کرد: ملزم کردن خودرو ها به معاینه فنی ، ملزم کردن ادارات به استفاده از سیستم های حمل و نقل عمومی و یا به تعبیری سرویس های حمل و نقل ، توسعه محدوده زوج و فرد شهر از جمله اقدامات است.